کلمه جو
صفحه اصلی

ادلال


مترادف ادلال : ادا، اطوار، دلال، غنج، ناز

مترادف و متضاد

ادا، اطوار، دلال، غنج، ناز


فرهنگ فارسی

نازکردن، نازوکرشمه کردن، گستاخی کردن، دلیری کردن
ناز کردن حمله بردن

لغت نامه دهخدا

ادلال. [ اِ ] ( ع مص ) ناز کردن. ( تاج المصادر بیهقی ).
- ادلال کردن ؛ ناز و کرشمه کردن. ( مؤید الفضلاء ).
|| حمله بردن. حمله کردن. || استوار شدن بکسی.( تاج المصادر بیهقی ). اعتماد کردن بر کسی. ( منتهی الارب ). || وسیله جستن. || گستاخی و جرأت کردن بر... دلیری کردن بر... || گرفتن قرن و حریف خود را از بالا. || ادلال بازی ؛ گرفتن باز صید خود را از بالا. || ادلال ذئب ؛ گرگین شدن گرگ و لاغر شدن او. || ادلال بمحبت ؛ از حد گذشتن در دوستی.

فرهنگ عمید

۱. فخرفروشی کردن.
۲. ناز و کرشمه کردن، عشوه آمدن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] منّت نهادن را ادلال گویند. از این موضوع در باب صلات بحث شده است.
ادلال در مقام عبادت به این است که بنده بپندارد خداوند را بیش از حدّ استحقاق عبادت کرده است و همین مسأله او را از برآورده نشدن خواسته هایش در پیشگاه خداوند به شگفتی وادارد که خطر آن از خطر عجب بالاتر است.
اثرات ادلال بر خداوند
ادلال بر خداوند، از موانع قبولی نماز، بلکه هر عبادتی است، لیکن به قول مشهور، موجب بطلان عمل نمی شود؛ خواه مقارن با عمل باشد یا بعد از آن.



کلمات دیگر: