کلمه جو
صفحه اصلی

پی درپی


مترادف پی درپی : پیاپی، متوالی، مداوم، مسلسل، مکرر، مکرراً

فارسی به انگلیسی

continual, repeated, repetitious


successive, continuous, continual, repeated, repetitious

فارسی به عربی

ثابت , مستمر


ثابت , مستمر، مستمر

مترادف و متضاد

پیاپی، متوالی، مداوم، مسلسل، مکرر، مکرراً


hand-running (قید)
متوالیا، پی درپی

incessant (صفت)
بی پایان، پیوسته، پی در پی، لاینقطع

consecutive (صفت)
متوالی، پشت سرهم، مسلسل، پی در پی، پیاپی، نتیجهای

successive (صفت)
متوالی، مسلسل، ارثی، پی در پی، پیاپی، متواتر، توارثی

sequential (صفت)
متوالی، دائمی، پی در پی، ترتیبی، پی رفتی

continual (صفت)
پیوسته، دائمی، پی در پی، همیشگی، مدام، لاینقطع

steady (صفت)
محکم، پر پشت، ثابت، پی در پی، استوار، مداوم، متین، یک نواخت

repeated (صفت)
مکرر، پی در پی

sequent (صفت)
تابع، پیرو، ناشی، پی در پی

فرهنگ فارسی

۱- پیاپی متوالی متواتر یکی پس از دیگری: و در اثنای راه حکام و داروغگان ولایات و کلانتران . لوس و احشام از اطراف پی در پی میرسیدند. ۲- دما دم پشت سر دیگری : دو راهرو که براهی روند در یک سمت عجب نباشد اگر اوفتند پی در پی . ( کمال اسماعیل )

فرهنگ معین

(پِ دَ پِ ) (ق مر. ) پیاپی ، متوالی ، یکی پس از دیگری .

لغت نامه دهخدا

پی درپی. [ پ َ / پ ِ دَ پ َ / پ ِ ] ( ق مرکب ) پیاپی. یکی پس دیگری. متواتر. علی الاتصال. ( آنندراج ). مسلسل. دَمادَم. متعاقب یکدیگر. متتابع. متتالی. پشت سر یکدیگر :
چندگاه اینچنین برود و به می
هر شبم عیش بود پی درپی.
نظامی.
مکافاءة، کفاء؛ پی درپی نیزه زدن با هم. امعاط، انمعاط؛ پی درپی افتادن موی. امتعاط؛ پی درپی افتادن پشم. امتعال ؛ پی درپی آبستن شدن زن. ( منتهی الارب ). تساقط؛ پی درپی افتادن. دبل ؛ پی درپی زدن بر کسی عصا را. ( منتهی الارب ). هلب ؛ پی درپی آوردن اسب رفتار را. ( منتهی الارب ). تکلح ؛پی درپی درخشیدن برق. استرعال ؛ پی درپی رفتن گوسفند. || دُمادم :
دو راهرو که براهی روند در یک سمت
عجب نباشد اگر اوفتند پی درپی.
کمال اسماعیل.

فرهنگ عمید

پیاپی، پشت سرهم، یکی پس ازدیگری.

واژه نامه بختیاریکا

یَه پستا؛ ور دم پستا

پیشنهاد کاربران

پی در پی:پیوسته, به دنبال هم, پشت سرهم

یکی پس از دیگری

پیدر می

متوالی

رمارم . . . . . دمادم . . . . .

پشت سر هم مثل مسلسل

پیوسته به هم

پب درپی=پیاپی وپشت سر هم

متواتر

به دنباله هم😑

سرهم

مستمر

همواره

یک ریز

پیوسته _ پشت سر هم


مداومت

دمآدم

پیوسته

پیدرپی

دمادم

مسلسل

دمادم ، متواتر

دمادم، پیاپی، متوالی، مداوم، مسلسل، مکرر، مکرراً

ولا

پشت سر هم ــــــــــ پیوسته


پشت سر هم_به دنبال هم_پیوسته_

پیوسته ، پشته سره هم


به دنبال هم ، پیوسته

مغنی فروغ رپشنایی

پشت سر هم، پیوسته


کلمات دیگر: