کلمه جو
صفحه اصلی

نزدیک شدن

فارسی به انگلیسی

approach

فارسی به عربی

اقبل , اقترب منه , حافة , قرب , نظرة


اقبل , اقترب منه , حافة , قرب , نظرة
( نزدیک شدن(بهر منظوری ) ) تحرش به

مترادف و متضاد

going-on (اسم)
نزدیکی، نزدیک شدن، تماس، ادامه

near (فعل)
نزدیک شدن

nigh (فعل)
نزدیک شدن

accede (فعل)
تن در دادن، راه یافتن، دست یافتن، رسیدن، نائل شدن، نزدیک شدن، رضایت دادن، موافقت کردن

approach (فعل)
نزدیک شدن، نزدیک امدن

come close (فعل)
نزدیک شدن

accost (فعل)
نزدیک شدن، مخاطب ساختن، مواجه شدن، مشتری جلب کردن، نزدیک کشیدن، در امتداد چیزی حرکت کردن

draw on (فعل)
نزدیک شدن، متصل شدن، باعی شدن، عهده کسی برات کشیدن

verge (فعل)
نزدیک شدن، مشرف بودن بر

فرهنگ فارسی

( مصدر ) قریب شدن بجوارکسی یاچیزی رفتن اقتراب : از آنکه بدانستن نیکی وبدی به نیک نزدیک توان شد.یانزدیک کسی شدن .۱ - نزدیک او رفتن .۲ - نزداورفتن .

لغت نامه دهخدا

نزدیک شدن. [ ن َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) رسیدن. پیش آمدن. قریب شدن. ( ناظم الاطباء ). ولی. اقتراب. دنو. ( ترجمان القرآن ). تقرب. ( تاج المصادر بیهقی ). مقابل دور شدن :
نزدیک نمی شوی به صورت
وز دیده دل نمی شوی دور.
سعدی.
|| فرارسیدن :
چو بگذشت شب روز نزدیک شد
جهانجوی را چشم تاریک شد.
فردوسی.
چون حلقه در گوشم کند هر روز لطفش وعده ای
دیگر چو شب نزدیک شد چون زلف در پا می برد.
سعدی.
- نزدیک شد که ؛ عن قریب. چیزی نمانده است که :
نزدیک شد که خانه صبرم شود خراب
رحمی نما وگرنه خراب است کار من.
؟
- نزدیک شدن با کسی ؛ قرار گرفتن در فاصله کمی از او :
هم آورد با گیو نزدیک شد
جهان چون شب تیره تاریک شد.
فردوسی ( شاهنامه چ دبیرسیاقی ).
- نزدیک شدن به... ؛ در شرف ِ... واقع شدن :
چو نزدیک شد روز عمرش به شب
شنیدم که می گفت در زیر لب.
سعدی ( بوستان ).
|| هم بستر شدن. مقاربت کردن.

گویش اصفهانی

تکیه ای: nazdik bebiyan
طاری: nizik beboy(mun)
طامه ای: nazdik boboɂan
طرقی: nizik vâboymun
کشه ای: nizik vâboymun
نطنزی: nazdik baboyan


جدول کلمات

قرب

پیشنهاد کاربران

inch

Every day do some thing that will inch you closer to a better tomorrow

تقرب

ادنا

نزدیک شدن به ( زمان/دوره زمانی خاص یا مکان ویژه ای )

get close
get closer


کلمات دیگر: