کلمه جو
صفحه اصلی

نسخه نویسی

فارسی به عربی

وصفة

مترادف و متضاد

prescription (اسم)
سابقه، تجویز، نسخه، امریه، نسخه نویسی، صدور فرمان

فرهنگ فارسی

از روی کتاب نقل کردن و نوشتن . رونویس کردن . رونویسی کردن . یا نسخه نوشتن شاگرد طبیب به دستور العمل استاد خود . یا شغل و عمل آنکه نسخ. بیماران نویسد .

لغت نامه دهخدا

نسخه نویسی. [ ن ُ خ َ / خ ِ ن ِ ] ( حامص مرکب ) از روی کتاب نقل کردن و نوشتن. ( ناظم الاطباء ). رونویس کردن. رونویسی. || نسخه نوشتن شاگرد طبیب به دستورالعمل استاد خود. ( ناظم الاطباء ). || شغل وعمل آنکه نسخه بیماران نویسد. رجوع به نسخه شود.


کلمات دیگر: