کلمه جو
صفحه اصلی

نرینه


مترادف نرینه : مذکر، نر

متضاد نرینه : زن، ماده، مادینه، مونث

فارسی به انگلیسی

male, masculine


male, male members of a family, masculine

فارسی به عربی

ذکر , مذکر

مترادف و متضاد

مذکر، نر ≠ زن، ماده، مادینه، مونث


male (صفت)
مردانه، مذکر، نرینه، نرین، گشن

masculine (صفت)
مردانه، مذکر، نرینه، نرین، گشن

manlike (صفت)
وحشی، جنس نر، نرینه، مردوار، مرد مانند

فرهنگ فارسی

منسوب به نر، ازجنس نر، نوع نر، مقابل مادینه
( صفت واسم ) نرمذکر( درمطلق جانوران از حیوان وانسان ) مقابل مادینه : نرینه نبودش چوفرزندهیچ بتعلیم گوش مرادادپیچ . ( امیرخسروفرنظا. )

فرهنگ معین

(نَ نِ ) (ص . اِ. ) از جنس نر.

لغت نامه دهخدا

نرینه. [ ن َ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، اِ مرکب ) نر. مقابل مادینه. ( آنندراج ). مذکر. ( مهذب الاسماء ). نوع مذکر از هرحیوان. ( ناظم الاطباء ). از قسم نر. از جنس نر. ذَکَر. مذکر. مقابل مادینه : با خدای عزوجل نذر کرده بود و گفته بود که اگر مرا فرزندی نرینه باشد آن را قربان گردانم. ( ترجمه طبری بلعمی ). پس نمرود کسان را برگماشت تا هر زنی که بچه در شکم پدید آمدی چون نرینه بودی آن فرزند را بکشتندی تا به مادر ابراهیم رسید. ( ترجمه طبری بلعمی ). به ترکستان شد به طلب خون سیاوش پدر خویش و هر نرینه یافت اندر ترکستان همی کشت. ( تاریخ سیستان ). از تبار مردآویز وشمگیر کس نمانده است نرینه. ( تاریخ بیهقی ص 345 ). و فرزندان اوبیشتر نرینه باشند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و آن روز آدم را... صدوبیست فرزند نرینه بود. ( مجمل التواریخ ). روزی با ملک در حرم نشسته بود به جائی که ممکن نبود که هیچ نرینه ای آنجا توانستی رسید. ( چهارمقاله ).
به چندین نذر و قربانش خداوند
نرینه داد فرزندی چه فرزند.
نظامی.
درویشی راهمه عمر فرزند نبود، گفت اگر خدای عزوجل مرا فرزندی نرینه دهد... ( گلستان ). || گوسپند نر. مقابل مادینه.

فرهنگ عمید

۱. از جنس نر.
۲. (اسم ) جنس نر.

گویش مازنی

۱پسر ۲مذکر


/narine/ پسر - مذکر

واژه نامه بختیاریکا

( نرینِه ) نر


کلمات دیگر: