کلمه جو
صفحه اصلی

پیرایش


مترادف پیرایش : زیب، زیور، تزیین، مزین، آرایش

فارسی به انگلیسی

arrangement, decoration, embellishments, modification, ornament, polish, trim


arrangement, decoration, embellishments, modification, ornament, polish, trim, trimming

trimming


decoration, adornment, toilet, dressing up


فارسی به عربی

تزیین , تعدیل

مترادف و متضاد

زیب، زیور


تزیین، مزین


آرایش


۱. زیب، زیور
۲. تزیین، مزین
۳. آرایش


modification (اسم)
تعدیل، اصلاح، تصرف، پیرایش، تغییر و تبدیل

ornamentation (اسم)
ارایش، تزئین، پیرایش

trimming (اسم)
پیرایش

فرهنگ فارسی

پیراستن
( اسم )۱-زینت دادن بکاستن.۲- زینت کردن ( مطلقا ) آراستن : رسولان مبهوت و مدهوش در آرایش آن بزم و پیرایش آن مجلس بماندند. ۳- دباغت آش کردن پوست . ۴- آماده کردن ساختن .

فرهنگ معین

(یِ ) (اِمص . ) ۱ - با کم کردن و کوتاه نمودن چیزی را زیبا ساختن . ۲ - زینت کردن .

لغت نامه دهخدا

پیرایش. [ را ی ِ ] ( اِمص ) اسم مصدر پیراستن. عمل پیراستن. پیراهش. ( برهان ). تحلی. مطلق زینت کردن : رسولان مبهوت و مدهوش در آرایش آن بزم و پیرایش آن مجلس بماندند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 345 ).
قبای زر چو در پیرایش افتد
ازو هم زربود کارایش افتد.
نظامی.
برین گوشه رو می کند دستکار
بر آن گوشه چینی نگارد نگار
نبینند پیرایش یکدگر
مگر مدت دعوی آید بسر.
نظامی.
|| هرس. عمل بریدن نازیبا: فرخو؛ پیرایش تاک رز . || زینت دادن سر با کاستن از موی. || دباغت. آش کردن پوست . || عمل پرداختن و ساختن و معد و مهیا کردن. ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. برش دادن.
۲. خوش نما گردانیدن.

فرهنگستان زبان و ادب

{training} [کشاورزی- علوم باغبانی] هدایت و جهت دادن شاخه های گیاه جوان به شکل موردنظر
{trimming} [مهندسی منابع طبیعی- محیط زیست و جنگل] قطع جوانه ها و شاخه های جانبی گیاهان جوان
{splicing} [زیست شناسی-ژن شناسی و زیست فنّاوری] ← پیرایش رِنا

پیشنهاد کاربران

پیرایش زیبا ساختن از طریق کاستن و کم کردن، و آرایش از طریق افزودن و زیاد کردن می باشد لذا در امر زیبا ساختن ابتدا پیرایش است و سپس آرایش، هرس درختان صرفا پیرایش است و آرایش ندارد در مورد آرایشگاه اگر صرفا کم کردن موهای اضافی باشد پیرایش است اما اگر بعد از ان مو حالت داده شود یا ژل افزوده شود عمل آرایش هم صورت می گیرد.


کلمات دیگر: