کلمه جو
صفحه اصلی

اختن


مترادف اختن : ( آختن ) برکشیدن، کشیدن، بالابردن، برافراشتن، کوک کردن، نواختن

عربی به فارسی

ختنه کردن


مترادف و متضاد

unsheathe (فعل)
اختن، از غلاف در اوردن، از غلاف بیرون کشیدن

فرهنگ فارسی

( آختن ) ( مصدر ) ( آخت آزد خواهد آخت بیاز آزنده آخته ) ۱- بر آوردن کشیدن بر کشیدن بیرون کشیدن : آختن تیغ آختن شمشیر از نیام . ۲ - بر افراشتن بالا بردن : سر تاجشان بر سپهر آختند ( یوسف و زلیخا ) . ۳ - کوک کردن و نواختن آلت موسیقی .
بر آوردن آهیختن
آهیختن، آهختن، یاختن: برکشیدن، بر آوردن وبیرون کشیدن چیزی، آخته: آهیخته، برکشیده، بر آورده، برافراشته
بر اختن بر کشیدن تیغ

فرهنگ معین

( آختن ) (تَ ) (مص م . ) ۱ - بر آوردن ، بیرون کشیدن (تیغ وشمشیر از غلاف ). ۲ - بالا بردن ، برافراشتن . ۳ - آماده و کوک کردن ساز.

لغت نامه دهخدا

( آختن ) آختن. [ ت َ ] ( مص ) آهختن. آهیختن. برآوردن. آهنجیدن. لنجیدن. کشیدن. برکشیدن. تشهیر. بیرون کشیدن. بیرون کردن. یازیدن. سَل . استلال. اخراج :
یکی آخته تیغ زرین ز بر
یکی برسر آورده سیمین سپر.
اسدی.
تا بتاج هدهد و طاوس در کین عدوت
تیرهای پرزده ست و تیغهای آخته.
انوری.
ای که شمشیر جفا بر سر ما آخته ای
صلح کردیم که ما را سر پیکار تو نیست.
سعدی.
گرش بر فریدون بدی تاختن
امانش ندادی بتیغ آختن.
سعدی.
تیغ زبان آخت برای جدل
کی شده در شهرت کاذب مثل.
؟
- آختن جامه و پوست ؛ بیرون کردن و برکشیدن و برکندن آن از تن :
کمانهای ترکی بینداختند
قبای نبردی برون آختند.
فردوسی.
گوان جامه رزم برآختند
نیایش کنان دست بفراختند.
اسدی.
ز تن پوستهاشان برون آختند
وزآن جامه گونه گون ساختند.
اسدی.
- آختن ریسمان و نخ و طراز و مانند آن ؛ مد و بسط و کشیدن آن :
بر طراز آخته پویه کند چون عنکبوت
بر بدستی جای بر، جولان کند چون بابزن.
منوچهری.
چون طرازی آخته فردا بخواهی ریختن
گر کشد بر جامه جاهت فلک نقش طراز.
سنائی.
- آختن صف ؛ صف کشیدن. رده شدن :
همیدون صف شاعران آخته
بخوانده ثناها و پرداخته.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
- از خانه بیاختن ؛ از خانه بیرون بردن و بیرون کردن :
بدان ای پدر کآن جوانان من
که هستند همزادو اخوان من
ز خانه مرا چون بدشت آختند
برهنه بچاهم درانداختند.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
- برون آختن ؛بدر کشیدن. بدر آوردن. بیرون کردن. اخراج :
بکشتی و مغزش برون آختی
مر آن اژدها را خورش ساختی.
فردوسی ( شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 1 ص 33 ).
- دست آختن ؛ دست دراز کردن. دست یازیدن :
ندانست کس غارت و تاختن
دگر دست سوی بدی آختن.
فردوسی.
به ایزدگشسب آن زمان دست آخت
به بیهوده بر، بند و زندانْش ساخت.
فردوسی.
تو نشنیدی این داستان بزرگ
که شیر ژیان افکند پیش گرگ
که هر کو بخون کیان دست آخت
زمانه جز از خاک جایش نساخت.
فردوسی.

اختن . [ اَ ت َ ] (مص ) آختن . رجوع به آختن شود.
- براَختن ؛ برکشیدن تیغ :
ابلهی باشد براختن تیغ چوبین بر کسی
کو بکمتر کس ببخشد در زمان صد ذوالفقار.

سنائی .



فرهنگ عمید

( آختن ) برکشیدن، برآوردن و بیرون کشیدن چیزی، مثل بیرون کشیدن تیغ از غلاف.
= آختن

آختن#NAME?


پیشنهاد کاربران

۱. بیرون کشیدن ( مطلقا )
۲. کشیدن تیغ از غلاف

تیغ از نیام کشیدن وبلا فاصله به دشمن با اسب تاختن است و تاختن سوار کار اسب از این واژه گرفته شده است والا بدون جنگ باید تازیدن باشد

آخته شدن چیزی به چیزی : برکشیده شدن آن به سوی این ، مثلاً تیغ به سوی دشمن.
آخته شدن دل به مهر : کشیده شدن دل به سوی محبت.
صاحب باغ چون شناخته شد
هر دو را دل به مهر آخته شد
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 577 )

در پهلوی:
آختن: axtan
آهیختن: ahixtan
آهنجیدن: ahanjitan
( فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی )

دکتر کزازی در مورد واژه ی " آهیختن" می نویسد : ( ( آهیختن به معنی بدر کشیدن در پهلوی در ریخت اَهختن ahīxtan و اَهنجیتن بکار می رفته است. ) )
( ( ز پویندگان هر چه مویش نکوست
بکشت و ز سرشان برآهیخت پوست؛ ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 251. )


کلمات دیگر: