کلمه جو
صفحه اصلی

بدعمل


مترادف بدعمل : بدپیشه، بدفعال، بدفعل، بدکار، بدکردار، بدکنش، دغل، شریر، گناه کار، نامه سیاه

متضاد بدعمل : درستکار

مترادف و متضاد

بدپیشه، بدفعال، بدفعل، بدکار، بدکردار، بدکنش، دغل، شریر، گناهکار، نامهسیاه ≠ درستکار


فرهنگ فارسی

( صفت ) بد کار

لغت نامه دهخدا

بدعمل. [ ب َ ع َ م َ ]( ص مرکب ) بدکار و خطاکار و گنهکار. ( آنندراج ). بدکار و بدکردار و خاطی و مجرم. ( ناظم الاطباء ). بدکاره. مُسی ٔ: زنی بدعمل. بلایه. نابکار. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ عمید

بدکار، بدکردار.


کلمات دیگر: