کلمه جو
صفحه اصلی

وصلت دادن

فارسی به انگلیسی

to become available (or be ready) by a specified time [usuallywith a negative context

فارسی به عربی

اتحد , جاور , مباراة

مترادف و متضاد

adjoin (فعل)
مجاور بودن، افزودن، پیوستن، متصل شدن، متصل کردن، وصلت دادن، پیوسته بودن

match (فعل)
وصلت دادن، تطبیق کردن، خوردن، خواستگاری کردن، جور بودن با، بهم امدن

unite (فعل)
متحد کردن، وصلت دادن، بهم پیوستن، ترکیب کردن، یکی کردن، متفق کردن


کلمات دیگر: