کلمه جو
صفحه اصلی

پیرامون


مترادف پیرامون : اطراف، اکناف، پیرامن، حوالی، حومه، دوروبر، گرداگرد، محیط

فارسی به انگلیسی

peripheral, around, circle, circuit, circum-, circumference, compass, girth, perimeter, periphery, skirt, environs

perimeter, skirt, environs


around, circle, circuit, circum-, circumference, compass, girth, perimeter, periphery


فارسی به عربی

حول , محیط

مترادف و متضاد

perimeter (اسم)
پیرامون، محیط، فضای احاطه کننده

circumference (اسم)
پیرامون، محیط، محیط دایره

ambit (اسم)
پیرامون، حوزه، حدود، وسعت، محوطه

periphery (اسم)
پیرامون، دوره، محیط، حدود، جنب، سطح بدن

environs (اسم)
پیرامون، اطراف، دوروبر، حومه، توابع، حول و حوش

skirt (اسم)
پیرامون، دامنه، حومه شهر، دامنه کوه، دامن لباس، دامن، حوالی

apis (اسم)
پیرامون، گاو مقدس مصریان قدیم

outline (اسم)
پیرامون، خلاصه، زمینه، طرح، رئوس مطالب، طرح کلی، شکل اجمالی

about (قید)
پیرامون، نزدیک، تقریبا، گرداگرد، بهر سو، بالاتر

by (قید)
پیرامون، کنار، در کنار، از پهلو، از نزدیک، درجه دوم

around (قید)
پیرامون، گرداگرد، دور، در حوالی، سوی دیگر، در هر سو

about (حرف اضافه)
در، درباره، در حدود، راجع به، پیرامون، در باب، در شرف، با، قریب، در اطراف، نزدیک، نزد، در صدد، دور تا دور

اطراف، اکناف، پیرامن، حوالی، حومه، دوروبر، گرداگرد، محیط


فرهنگ فارسی

گرداگرد، دوبرابر، دوروبر، گردبرگرد، اطراف
( اسم ) ۱- اطراف حوالی دور تا دور گرداگرد : و چون سپاه بهرام بندوی را دیدند هیچ شک نکردند که نه خسروست و پیرامون بایستادند. ۲- محیط .
حوال حول

فرهنگ معین

[ په . ] (اِ. )۱ - گرداگرد،حوالی . ۲ - محیط .

لغت نامه دهخدا

پیرامون. ( اِ ) حوال. حول. حولیة. پیرامن. گرد. دور. گردامون. حریم. حوالی. اطراف. دورتادور. گرداگرد. دوروبر. اکناف. گردبرگرد :
ترکان البته پیرامون ما نگشتند که ایشان نیز بخویشتن مشغول بودند. ( تاریخ بیهقی ص 622 ). فرمود که شما را نهی کردم و گفتم در پیرامون این درخت مگردید و متعابت سخن دشمن مکنید. ( قصص الانبیاء ص 19 ). و هر ستونی چندانست که دست پیرامون درنتواند آورد. ( مجمل التواریخ والقصص ). و چون سپاه بهرام بندوی را دیدند هیچ شک نکردند که نه خسروست و پیرامون بایستادند. ( مجمل التواریخ والقصص ).
ماند ببهشت آن رخ گندم گونش
عشاق چو آمدند پیرامونش
خاقانی را نرفته بر گندم دست
عمدا ز بهشت میکند بیرونش.
خاقانی.
او آتش است و جان و دل پروانه و خاکسترش
خاکستری در دامنش پروانه پیرامون نگر.
خاقانی.
فریدون گفت نقاشان چین را
که پیرامون خرگاهش بدوزند...
سعدی.
طوف ، طواف ، طوفان ، تطواف ؛ پیرامون کعبه گشتن. ( منتهی الارب ). عنان ، عراق ، طور؛ پیرامون سرای. طور، طوران ؛ پیرامون چیزی گردیدن. استطاقة؛ پیرامون چیزی گشتن. کفاف الشی ٔ؛ پیرامون و کناره هر چیزی. عرین ؛ پیرامون سرای و شهر. عقوة؛ پیرامون و گرداگرد سرای. ( منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

اطراف و دوروبر کسی یا چیزی یا جایی، گرداگرد، دوروبر، دورتادور، گردبرگرد.

جدول کلمات

حول

پیشنهاد کاربران

حاشیه، کناره، محیط، اطراف،

محیط یا محیط اطراف

در باره

اطرف - دور -

حاشیه

اطراف

از دو واژه پیرا و مون که پیرا همانگونه که میدانیم یعنی کناره ها و دور و برای نمونه پیرایش ( پیرا آرایش ) و مون که میشود درون و بخش داخلی هر چیز ( من در گویش لری میدانم که هنوز برای درون از واژه مین یا می یا وامی بهره میبرند. �درون� هم از دو واژه در مون یا اون میاید. گویا این واژه� مین یا مون� با واژه in به معنی درون در انگلیسی هم ریشه اند.

پیرامون ( PERIPHERY ) :[اصطلاح جامعه شناسی] این اصطلاح به کشورهایی اطلاق می گردد که نقشی حاشیه ای در اقتصاد جهانی دارند و بنابراین از نظر روابط تجاری خود به جوامع تولیدکننده ی "هسته" ( مرکز ) وابسته اند.
منبع https://rasekhoon. net


دورادور

از دو تکواژ پیرا و مون
پیرا یعنی دور، گرد، حدود، درباره، پیرای چیزی
و مون ینی سنجیدن، اندازه گیری ( مانند آزمون، پیمان، همامون )
روی هم رفته ینی اندازه ی پیرای چیزی.
در انگلیسی پِری مِتِر
از پری ( پیرا ) متر ( سنج )
( مانند: پریود ) ( مانند: ولت متر، کرنومتر )
در عربی محیط: پیرامون چیزی، اندازه پیرای چیزی

دور چیزی، اطراف هر چیزی


پیرای چیزی، یعنی دور چیزی
پیرامون یعنی اندازه دور
از پیرا ( دور و بر، اطراف ) مون ( اندازه )
مانند آزمون، ترامون، وامون، پیمون، پارامون، همامون، نمون و. . .

دوروبر
اطراف

در ارتباط با . . . . . . . . . . . .

اقصار


کلمات دیگر: