کلمه جو
صفحه اصلی

بدخواهی


مترادف بدخواهی : بداندیشی، بدکرداری، حسدورزی، رشکینی ، خباثت، خبث، بدجنسی، بدنهادی، غرض ورزی

متضاد بدخواهی : نیک خواهی، خیرخواهی

فارسی به انگلیسی

envy, ill will, malevolence, malice, malignity, rancor, rancour, spleen, venom, virulence, grudge, spite, malevolence

envy, ill will, malevolence, malice, malignity, rancor, rancour, spleen, venom, virulence


فارسی به عربی

حقد , سوء , نکایة

مترادف و متضاد

malice (اسم)
نفرت، بدجنسی، عمد، عناد، خبی، بدخواهی، کینه توزی، بداندیشی، قصد سوء

malignancy (اسم)
بدجنسی، بدخواهی

rancor (اسم)
عداوت، کینه، بدخواهی، خصومت دیرین

spite (اسم)
کینه، بدخواهی، غرض، لج، بغض

malevolence (اسم)
شرارت، بدخواهی، بدسگالی، بدنهادی

disaffection (اسم)
بی میلی، عدم علاقه، بدخواهی

بداندیشی، بدکرداری، ≠ نیک‌خواهی، خیرخواهی


حسدورزی، رشکینی


۱. بداندیشی، بدکرداری،
۲. حسدورزی، رشکینی ≠ نیکخواهی، خیرخواهی
۳. خباثت، خبث
۴. بدجنسی، بدنهادی
۵. غرضورزی


فرهنگ فارسی

عمل بد خواه

لغت نامه دهخدا

بدخواهی. [ ب َ خوا / خا ] ( حامص مرکب ) حسد. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). حسادت. حسیدت. ( یادداشت مؤلف ). بداندیشی :
نبینم ببدخواهی اندر کسی
که من نیز بدخواه دارم بسی.
نظامی.
|| دشمنی. کینه ورزی.

فرهنگ عمید

بدخواه بودن، عمل بدخواه.

پیشنهاد کاربران

بد کسی رو خواستن


کلمات دیگر: