مترادف پوشیدنی : پوشاک، جامه، رخت، لباس، ملبوس، نهفتنی، سر
پوشیدنی
مترادف پوشیدنی : پوشاک، جامه، رخت، لباس، ملبوس، نهفتنی، سر
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
۱. پوشاک، جامه، رخت، لباس، ملبوس
۲. نهفتنی، سر
پوشاک، جامه، رخت، لباس، ملبوس
نهفتنی، سر
فرهنگ فارسی
( صفت ) لایق پوشیدن جامه لباس .
در خور پوشیدن که توان پوشید
در خور پوشیدن که توان پوشید
لغت نامه دهخدا
پوشیدنی. [ دَ ] ( ص لیاقت ) چیزی در خور پوشیدن. که توان پوشید. آنچه که پوشیدن را سزد. لایق پوشیدن. هر چه پوشیده شود. || جامه. لباس. پوشاک. کسوة : گفتند شاها هر یکی ( از فیل گوشان ) چند گزی اند. برهنه و دو گوش دارند چون گوش فیل ، نه افکندنی دارند و نه پوشیدنی. ( اسکندرنامه نسخه سعید نفیسی ).
ز گستردنیها و از بیش و کم
ز پوشیدنیها و گنج و درم.
ز پوشیدنیها که بردند نام.
ببخشید [خسرو پرویز] بر فیلسوفان روم
برفتند شادان از آن مرز و بوم.
ز پوشیدنیها و از بیش و کم.
ز گستردنی هم ز آکندنی.
نیازش نبودی و گستردنی.
ز افکندنی هم پراکندنی.
نه پوشیدنی و نه گستردنی.
همه بی نیازیم و ازخوردنی.
بس از شهریار آشکار و نهان.
ز پوشیدنی هم ز گستردنی.
که پوشیدنیشان همی بود برگ.
ز هر سو بیاورد آوردنی.
ز پوشیدنی هم ز گستردنی.
ز گستردنی و پراکندنی.
بباید بهائی و بخشیدنی.
که پوشیدنی نو بد و نو خورش.
ز گستردنیها و از بیش و کم
ز پوشیدنیها و گنج و درم.
فردوسی.
همان جامه و تخت و اسب و ستام ز پوشیدنیها که بردند نام.
ببخشید [خسرو پرویز] بر فیلسوفان روم
برفتند شادان از آن مرز و بوم.
فردوسی.
بدرویش بخشید چندی درم ز پوشیدنیها و از بیش و کم.
فردوسی.
ز پوشیدنی هم ز افکندنی ز گستردنی هم ز آکندنی.
فردوسی.
ز پوشیدنیها و از خوردنی نیازش نبودی و گستردنی.
فردوسی.
ز پوشیدنی هم ز گستردنی ز افکندنی هم پراکندنی.
فردوسی.
نه افکندنی هست و نه خوردنی نه پوشیدنی و نه گستردنی.
فردوسی.
ز پوشیدنی یا ز گستردنی همه بی نیازیم و ازخوردنی.
فردوسی.
مرا خورد و پوشیدنی زین جهان بس از شهریار آشکار و نهان.
فردوسی.
فرستاد هر گونه ای خوردنی ز پوشیدنی هم ز گستردنی.
فردوسی.
همه کار مردم نبودی ببرگ که پوشیدنیشان همی بود برگ.
فردوسی.
ز پوشیدنی هم ز آکندنی ز هر سو بیاورد آوردنی.
فردوسی.
هر آنچش ببایست از خوردنی ز پوشیدنی هم ز گستردنی.
فردوسی.
ز پوشیدنیها و افکندنی ز گستردنی و پراکندنی.
فردوسی.
ز گستردنی هم ز پوشیدنی بباید بهائی و بخشیدنی.
فردوسی.
از او [کیومرث ] اندر آمد همی پرورش که پوشیدنی نو بد و نو خورش.
فردوسی.
|| درخور نهفتن. نهفتنی. سزاوار پنهان کردن. پنهان کردنی.فرهنگ عمید
۱. جامه، لباس، پوشاک.
۲. ویژگی آنچه باید پنهان نگه داشته شود، سزاوارِ پنهان کردن.
۲. ویژگی آنچه باید پنهان نگه داشته شود، سزاوارِ پنهان کردن.
پیشنهاد کاربران
پوشیدنی: که در معنی تنْ پوش به کار رفته است در پهلوی در ریخت پوشیتنیگ pōšitanīg بوده است .
( ( ازو اندر آمد همی پرورش ؛
که پوشیدنی نو بُد و نو خورش. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 232. )
( ( ازو اندر آمد همی پرورش ؛
که پوشیدنی نو بُد و نو خورش. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 232. )
کلمات دیگر: