مترادف بی عاری : تن آسایی، تنبلی، تن پروری، کاهلی، بی آزرمی، بی حیایی، بی شرمی، بی حمیتی، بی غیرتی، لش بازی
بی عاری
مترادف بی عاری : تن آسایی، تنبلی، تن پروری، کاهلی، بی آزرمی، بی حیایی، بی شرمی، بی حمیتی، بی غیرتی، لش بازی
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
تنآسایی، تنبلی، تنپروری، کاهلی
بیآزرمی، بیحیایی، بیشرمی
بیحمیتی، بیغیرتی، لشبازی
فرهنگ فارسی
بی حیایی بی شرمی .
لغت نامه دهخدا
بی عاری. ( حامص مرکب ) باعاری ( از اضداد است ). ( یادداشت مؤلف ). || در تداول مردم ، بی چشم و رویی. || تنبلی.
پیشنهاد کاربران
بی دردی بی خیالی مثل این جمله " بزن بر طبل بی عاری که آن هم عالمی دارد "
کلمات دیگر: