کلمه جو
صفحه اصلی

بی علت


برابر پارسی : بی انگیزه، بی بهانه

فارسی به انگلیسی

causeless, gratuitous

faultless, sound, in perfect condition


causeless


gratuitous


فرهنگ فارسی

بی سبب . بی جهت . بدون دلیل .

لغت نامه دهخدا

بی علت. [ ع ِل ْ ل َ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + علت ) بی سبب. بی جهت. بدون دلیل. ( ناظم الاطباء ).
- بی علت نبودن ؛ بادلیل بودن. ( ناظم الاطباء ). سببی داشتن.

پیشنهاد کاربران

بی علتی:
دکتر شفیعی کدکنی در مورد واژه ی " بی علتی" می نویسد : ( ( یعنی همچنان که ما را بی علتی ، رایگان آفریدی همچنان، رایگان و بی علت بر ما ببخشای. اشاعره، خدای را حضرت بی علت می خوانند. این توصیف ناظر به این است که او در آفرینش سودی را مورد نظر نداشته و از سوی دیگر کارهای او مترتب بر علّیت نیست و جای دیگر که ذکر جماعت اصفیا میفرماید که به نظر عنایت از حضرت بی علت مخصوص بوده اند . همچنین مولانا از زبان حق تعالی می فرماید : کار من بی علت است و مستقیم /هست تقدیرم نه علت، ای سقیم ) )
( ( هیچ طاعت نامد از ما ، همچینن، بی علتی
رایگانمان آفریدی رایگانمان در پذیر! ) )
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص 395. )



کلمات دیگر: