کلمه جو
صفحه اصلی

بی گناه


مترادف بی گناه : بی تقصیر، مبرا، بی گنه، معصوم

متضاد بی گناه : گناهکار، بزهکار

فارسی به انگلیسی

innocent, sinless


innocent, sinless, guiltless, immaculate, irreproachable, lily-white, impeccable

guiltless, immaculate, irreproachable, lily-white


فارسی به عربی

بریی , نزیه
بریء

بريي , نزيه


مترادف و متضاد

dewy-eyed (صفت)
ساده لوح، ساده دل، ساده طبع، بی گناه، معصوم و پاک چون کودک

blameless (صفت)
بی عیب، منزه، بی گناه، منزه از گناه، بی تقصیر

innocent (صفت)
منزه، بی گناه، بی تقصیر، مبرا، بی ضرر، مقدس، معصوم

guiltless (صفت)
منزه، بی گناه

sinless (صفت)
بی گناه، معصوم

irreproachable (صفت)
بی گناه، سرزنش نکردنی، ملامت نکردنی

clean-handed (صفت)
بی گناه، بی تقصیر

بی‌تقصیر، مبرا، بی‌گنه، معصوم ≠ گناهکار، بزهکار


لغت نامه دهخدا

بی گناه. [ گ ُ ] ( ص مرکب ) بی جرم. ( آنندراج ). بی جناه. بی جرم و بی تقصیر. ( ناظم الاطباء ) :
اگر ما بشوریم بر بی گناه
پسندد کجا داور هور و ماه.
فردوسی.
چرا جنگجوی آمدی با سپاه
چرا کشت خواهی مرا بی گناه.
فردوسی.
هزاران سر مردم بی گناه
بدین گفت تو گشت خواهد تباه.
فردوسی.
گفت [ عبدوس ] خداوند بر چه جمله فرماید و آنچه غازی با وی گفته بود و گریسته و دست وی گرفته همه بازگفت سلطانرا دل بپیچید عبدوس را گفت این مرد بی گناه است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 236 ).
مرغ درویش بی گناه مگیر
که بگیرد ترا عقاب عقاب.
ناصرخسرو.
این چهارپایان زبان بسته بی گناهند. ( قصص الانبیاء ص 136 ).
در سر زلف گنهکارت نگر
بی گناهان را روان آویخته.
خاقانی.
کان آهوی بی گناه را دوش
دادم بشک اینت خواب خرگوش.
نظامی.
گرش مانم بدو کارم تباهست
وگرخونش بریزم بی گناهست.
نظامی.
جهان سرای غرور است و دیو نفس هوا
عفی اﷲ آنکه سبکبار و بی گناه برست.
سعدی.
گفتم بنالم از تو بیاران و دوستان
باشد که دست ظلم بداری ز بی گناه.
سعدی.
فروکوفت پیری پسر را بچوب
بگفت ای پدر بی گناهم مکوب.
سعدی.
زردروئی میکشم زان طبع نازک بی گناه.
حافظ.
|| معصوم. ( ناظم الاطباء ). معصومه. ( یادداشت مؤلف ). بری ٔ. مبری :
که بی داور این داوری نگسلد
و بربی گناه ایچ [ هیچ ] برنپشلد.
بوشکور.
سیاوش ازان کار بد بی گناه
خردمندی وی بدانست شاه.
فردوسی.
بنزد منش دستگاهست نیز
ز خون پدر بی گناهست نیز.
فردوسی.
ز خون سیاوش همه بی گناه
سپاهی کشیده بر این رزمگاه.
فردوسی.
و سوگند خوردند.... تا شر علی را از مسلمانان کفایت کنند و خون عثمان که ایشانش کشته بودند از علی بی گناه بازخواهند. ( کتاب النقض ص 410 ).
- امثال :
سر بی گناه پای دار میرود سردار نمیرود.
- بی گناه آزار ؛ آزاردهنده بی گناه :
لهو و لذت دو مار ضحاک اند
هر دو خونخوار و بی گناه آزار.
خاقانی.
که ملک و دولت ضحاک بی گناه آزار

بی گناه . [ گ ُ ] (ص مرکب ) بی جرم . (آنندراج ). بی جناه . بی جرم و بی تقصیر. (ناظم الاطباء) :
اگر ما بشوریم بر بی گناه
پسندد کجا داور هور و ماه .

فردوسی .


چرا جنگجوی آمدی با سپاه
چرا کشت خواهی مرا بی گناه .

فردوسی .


هزاران سر مردم بی گناه
بدین گفت تو گشت خواهد تباه .

فردوسی .


گفت [ عبدوس ] خداوند بر چه جمله فرماید و آنچه غازی با وی گفته بود و گریسته و دست وی گرفته همه بازگفت سلطانرا دل بپیچید عبدوس را گفت این مرد بی گناه است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 236).
مرغ درویش بی گناه مگیر
که بگیرد ترا عقاب عقاب .

ناصرخسرو.


این چهارپایان زبان بسته بی گناهند. (قصص الانبیاء ص 136).
در سر زلف گنهکارت نگر
بی گناهان را روان آویخته .

خاقانی .


کان آهوی بی گناه را دوش
دادم بشک اینت خواب خرگوش .

نظامی .


گرش مانم بدو کارم تباهست
وگرخونش بریزم بی گناهست .

نظامی .


جهان سرای غرور است و دیو نفس هوا
عفی اﷲ آنکه سبکبار و بی گناه برست .

سعدی .


گفتم بنالم از تو بیاران و دوستان
باشد که دست ظلم بداری ز بی گناه .

سعدی .


فروکوفت پیری پسر را بچوب
بگفت ای پدر بی گناهم مکوب .

سعدی .


زردروئی میکشم زان طبع نازک بی گناه .

حافظ.


|| معصوم . (ناظم الاطباء). معصومه . (یادداشت مؤلف ). بری ٔ. مبری :
که بی داور این داوری نگسلد
و بربی گناه ایچ [ هیچ ] برنپشلد.

بوشکور.


سیاوش ازان کار بد بی گناه
خردمندی وی بدانست شاه .

فردوسی .


بنزد منش دستگاهست نیز
ز خون پدر بی گناهست نیز.

فردوسی .


ز خون سیاوش همه بی گناه
سپاهی کشیده بر این رزمگاه .

فردوسی .


و سوگند خوردند.... تا شر علی را از مسلمانان کفایت کنند و خون عثمان که ایشانش کشته بودند از علی بی گناه بازخواهند. (کتاب النقض ص 410).
- امثال :
سر بی گناه پای دار میرود سردار نمیرود .
- بی گناه آزار ؛ آزاردهنده ٔ بی گناه :
لهو و لذت دو مار ضحاک اند
هر دو خونخوار و بی گناه آزار.

خاقانی .


که ملک و دولت ضحاک بی گناه آزار
نماند و تا بقیامت بر او بماند رقم .

سعدی .



فرهنگ عمید

ویژگی کسی که گناهی نکرده و مرتکب جرمی نشده، بی تقصیر.

دانشنامه عمومی

بی گناه فیلمی به کارگردانی مرتضی عقیلی و نویسندگی احمد نجیب زاده محصول سال ۱۳۵۵ است.
مرتضی عقیلی
سپیده
رفیع حالتی
احمد معینی
فریده بیات
ذبیح الله ذبیح پور
فرهاد حمیدی
روحی
نعمت اله گرجی
شهرام ثمینی پور
حسین عطار
محمود مرد جوان متمول و عیاشی به نام بهرام است. او به مریم، دختر پهلوان بابا، پیر محله، علاقه دارد؛ اما مریم که آرزوی زندگی بهتری را در سر می پرورد فریب حرف های دوستش گیتی را می خورد و پس از معاشرت با بهرام اغفال می شود. محمود، به ناچار، موضوع را با پهلوان بابا در میان می گذارد، و از بهرام قول می گیرد که با مریم ازدواج کند، اما بهرام در شب عقد کنان به فرنگ می رود، و پهلوان بابا از غصه دق مرگ می شود. مریم از خانه می گریزد و به ماشاالله، مباشر بهرام، پناه می برد، و در کارخانه ای مشغول کار می شود. مدتی بعد او فرزندش رادر زایشگاه به دنیا می آورد. محمود وقتی رد او را می یابد که مریم فرزندش را رها کرده و از زایشگاه گریخته است. او نوزاد را به فرزند خواندگی می پذیرد و بزرگ می کند. سال ها بعد بهرام از سفر باز می گرددو در تصادف اتومبیل با مریم راهی بیمارستان می شود. مریم، که تصمیم دارد بهرام را به قتل برساند، در مقابل پیشنهاد ازدواج بهرام با او ازدواج می کند. بهرام مقطوع النسل شده و به دنبال محمود و فرزندش مهدی، که بر اثر تب فلج شده، می گردد. مدتی بعد آن ها هم دیگر را می ربایند و پس از معالجهٔ پاهای مهدی و به پیشنهاد او در کنار هم زندگی می کنند.
بیگناه یک مجموعه تلویزیونی محصول سال ۱۳۷۴ به کارگردانی حسین کامران، می باشد که در برنامه «سیمای خانواده» از شبکه ۱ پخش شد.
سروش خلیلی

پیشنهاد کاربران

بری

بی جرم و بی جنایت

مبرا. بری

راحیل یعنی بی گناه


کلمات دیگر: