کلمه جو
صفحه اصلی

مسالمت


مترادف مسالمت : آرامش، آشتی، آشتی خواهی، آشتی طلبی، خوش رفتاری، سازش، سازگاری، سلامت جویی، صلح جویی، صلح طلبی، ملایمت

برابر پارسی : آشتی کردن، خوش رفتاری

فارسی به انگلیسی

peacefulness


peacefulness, pacifism

مترادف و متضاد

آرامش، آشتی، آشتی‌خواهی، آشتی‌طلبی، خوش‌رفتاری، سازش، سازگاری، سلامت‌جویی، صلح‌جویی، صلح‌طلبی، ملایمت


فرهنگ فارسی

آشتی کردن ، بی گزندی، خوشرفتاری و صلح طلبی
۱- ( مصدر ) آشتی کردن با یکدیگر صلح کردن . ۲- خوش رفتاری کردن . ۳ - ( اسم ) آشتی صلح . ۴- خوش رفتاری .

فرهنگ معین

(مُ لِ مَ ) [ ع . مسالمة ] (مص ل . ) آشتی کردن ، از روی صلح و آشتی رفتار کردن .

لغت نامه دهخدا

مسالمت. [ م ُ ل َ م َ] ( ع مص ، اِمص ) مسالمة. مسالمه. با هم صلح کردن و آشتی کردن. ( غیاث ). مصالحت. سازگاری. سازواری. رجوع به مسالمة و مسالمه شود.
- به مسالمت ؛ به سلم. به آشتی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
|| در اصطلاح تصوف ، عبارت است از آنکه نفس در وقت تنازع آرای مختلفه و احوال متباینه مجاهلت نمایداز سر قدرت بی تطرق اضطراب. ( از نفایس الفنون - حکمت مدنی ).

مسالمة. [ م ُ ل َ م َ ] ( ع مص ) مسالمت. مسالمه. سلام. صلح کردن با یکدیگر و آشتی کردن با کسی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). با کسی صلح کردن. ( المصادر زوزنی ). آشتی کردن با کسی. ( تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به مسالمت و سلام و مسالمه شود.

مسالمت . [ م ُ ل َ م َ] (ع مص ، اِمص ) مسالمة. مسالمه . با هم صلح کردن و آشتی کردن . (غیاث ). مصالحت . سازگاری . سازواری . رجوع به مسالمة و مسالمه شود.
- به مسالمت ؛ به سلم . به آشتی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
|| در اصطلاح تصوف ، عبارت است از آنکه نفس در وقت تنازع آرای مختلفه و احوال متباینه مجاهلت نمایداز سر قدرت بی تطرق اضطراب . (از نفایس الفنون - حکمت مدنی ).


فرهنگ عمید

۱. آشتی کردن.
۲. بی گزندی.
۳. خوش رفتاری.
۴. صلح طلبی.

دانشنامه آزاد فارسی

(در لغت به معنی آشتی و خوش رفتاری) مراد آن است که انسان چون با تنازع آرای مختلف روبه رو گردد، در کمال آرامش، بی آن که پریشان و مضطرب شود، در عین خوش خویی و خوش رفتاری با مسئله مواجه گردد.


کلمات دیگر: