کلمه جو
صفحه اصلی

تیماردار


مترادف تیماردار : پرستار، خدمت کار، غم خوار، مراقب

مترادف و متضاد

پرستار، خدمتکار، غمخوار، مراقب


فرهنگ فارسی

پرستار، غمخوار، توجه وپرستاری
( صفت ) ۱- غمخوار . ۲- پرستار خدمتکار.

فرهنگ معین

(ص فا. ) ۱ - غمخوار. ۲ - پرستار، خدمتکار.

لغت نامه دهخدا

تیماردار. ( نف مرکب ) پرستار. خادم. غمخوار. متعهد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
همه پرگناهان که پیش تو اند
نه تیماردار و نه خویش تو اند.
فردوسی.
|| مغموم. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ):
نبرده گزینان اسفندیار
از آنجا برفتند تیماردار.
دقیقی ( از یادداشت ایضاً ).
رجوع به تیمار و دیگر ترکیبهای آن شود. || ضابط ملک و دارای شغل و کار. ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. غم خوار.
۲. پرستار.


کلمات دیگر: