کلمه جو
صفحه اصلی

تیمارداری


مترادف تیمارداری : پرستاری، حضانت، خدمت کاری، غم خواری

مترادف و متضاد

پرستاری، حضانت، خدمتکاری، غمخواری


فرهنگ فارسی

۱- غمخواری . ۲- پرستاری خدمتکاری .

لغت نامه دهخدا

تیمارداری. ( حامص مرکب ) خدمت. پرستاری. تعهد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). توجه و سرپرستی. ( ناظم الاطباء ) : حسن بواسطه ای بیمار شد و روزی چندبرآمد و سودا بر وی غلبه کرد و دیوانه شد... مأمون به همدان رسیده بود... سراج خادم را بفرستاد تا او را بدست خویش تیمارداری کند. ( ترجمه طبری بلعمی ).
به ایران همی دست یازد به بد
بدینکار تیمارداری سزد.
فردوسی.
هلاکم کردی از تیمارخواری
عفاک اﷲ زهی تیمارداری.
نظامی.
رجوع به تیمار و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ عمید

۱. غم خواری.
۲. پرستاری.
۳. توجه و سرپرستی.


کلمات دیگر: