قزل داغ
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
قزل داغ. [ ق ِ زِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 17 هزارگزی شمال باختری قره آغاج و 6 هزارگزی جنوب شوسه مراغه به میانه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل مالاریایی است. سکنه آن 156 تن. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و نخود و بزرک. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
قزل داغ . [ ق ِ زِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 17 هزارگزی شمال باختری قره آغاج و 6 هزارگزی جنوب شوسه ٔ مراغه به میانه . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل مالاریایی است . سکنه ٔ آن 156 تن . آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و نخود و بزرک . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
قزل داغ . [ ق ِ زِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ساری سوباسار بخش پلدشت شهرستان ماکو واقع در 40 هزارگزی جنوب باختری پلدشت و در مسیر شوسه ٔ ماکو به شوط.موقع جغرافیایی آن دره و معتدل سالم است . سکنه ٔ آن 272 تن . آب آن از زنگمار و چشمه و محصول آن غلات ، پنبه ، توتون ، حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است . راه شوسه دارد. این ده قشلاق ایل جلالی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).