طوار الدار و طوار الدار درازی و فراخی خانه .
طوار
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
طوار. [ طُ ] ( ع اِ ) حد هر چیزی. || مقدار. ( منتهی الارب ).
طوار. [ طَ ] ( ع اِ ) حد و نهایت چیزی. مساوی آن چیز. || طَوار الدار و طِوار الدار؛ درازی و فراخی سرای. ( منتهی الارب ). فراخی و درازی خانه. ( منتخب اللغات ). || گرداگرد سرای. ( مهذب الاسماء ). || مادینه از جوارح طیور ( در بازیاری ).
طوار. [ طَ ] ( ع اِ ) حد و نهایت چیزی. مساوی آن چیز. || طَوار الدار و طِوار الدار؛ درازی و فراخی سرای. ( منتهی الارب ). فراخی و درازی خانه. ( منتخب اللغات ). || گرداگرد سرای. ( مهذب الاسماء ). || مادینه از جوارح طیور ( در بازیاری ).
طوار. [ طَ ] (ع اِ) حد و نهایت چیزی . مساوی آن چیز. || طَوار الدار و طِوار الدار؛ درازی و فراخی سرای . (منتهی الارب ). فراخی و درازی خانه . (منتخب اللغات ). || گرداگرد سرای . (مهذب الاسماء). || مادینه از جوارح طیور (در بازیاری ).
طوار. [ طُ ] (ع اِ) حد هر چیزی . || مقدار. (منتهی الارب ).
پیشنهاد کاربران
طوار =کنار . در کنار . دور تادور
کلمات دیگر: