کلمه جو
صفحه اصلی

غلیون

فرهنگ فارسی

( اسم ) آقطی صغیر شن شون .

لغت نامه دهخدا

غلیون . [ غ َ لی وَ ] (اِخ ) نام کوشکی در یمن . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان قاطع). ظاهراًمصحف غمدان است (؟). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).


غلیون. [ غ َ لی وَ ] ( اِ ) بمعنی غلیزن است که گل و لای سیاه ته حوضها باشد. ( برهان قاطع ) ( از جهانگیری ). مصحف غلیژن. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). رجوع به غلیژن شود.

غلیون. [ غ َ لی وَ ] ( اِخ ) نام کوشکی در یمن. ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان قاطع ). ظاهراًمصحف غمدان است ( ؟ ). ( حاشیه برهان قاطع چ معین ).

غلیون. [ غ َل ْ ] ( اِ ) سابقاً به کشتیی جنگی میگفتند که چندین عرشه داشت. کشتی. ج ، غلاوین ، غلایین. ( دزی ج 2 ص 226 ). نوعی از کشتیهای بزرگ مخصوص اندلس. ( ناظم الاطباء ). || چپق پیپ و در مصر حَجَر گویند. ( دزی ج 2 ص 226 ). با کلمه غلیان بی مناسبت نیست. || در تداول عامه مردم ، غلیان. قلیان. قلیون. رجوع به غلیان شود. || گیاهی است که آن را آقطی صغیر نیز گویند. رجوع به همین ترکیب شود.

غلیون . [ غ َ لی وَ ] (اِ) بمعنی غلیزن است که گل و لای سیاه ته حوضها باشد. (برهان قاطع) (از جهانگیری ). مصحف غلیژن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به غلیژن شود.


غلیون . [ غ َل ْ ] (اِ) سابقاً به کشتیی جنگی میگفتند که چندین عرشه داشت . کشتی . ج ، غلاوین ، غلایین . (دزی ج 2 ص 226). نوعی از کشتیهای بزرگ مخصوص اندلس . (ناظم الاطباء). || چپق پیپ و در مصر حَجَر گویند. (دزی ج 2 ص 226). با کلمه ٔ غلیان بی مناسبت نیست . || در تداول عامه ٔ مردم ، غلیان . قلیان . قلیون . رجوع به غلیان شود. || گیاهی است که آن را آقطی صغیر نیز گویند. رجوع به همین ترکیب شود.


پیشنهاد کاربران

قلیان یا نارگیلی به عربی غلیون یا النرجیلة به زبان اردو بکها به انگلیسی Hookah می باشد که توسط حکیم و دانشمند ایرانی ابوالفتح گیلانی آفریده ۹۲۶ خورشیدی و وزیر دربار ابوالفتح جلال الدین محمد اکبر سومین پادشاه از سلسله گورکانیان یا امپراتوری مغولی هند اختراع شد.


کلمات دیگر: