کلمه جو
صفحه اصلی

غیاثی

فرهنگ فارسی

محمد بن عبدالغفار بن عبدالسلام بن علی بن احمد بن عبیدالله بن محمد بن سعدویه بن بشر بن اسحق ابن ابراهیم غیاثی .

لغت نامه دهخدا

غیاثی . (اِخ ) دیوان وی در لاهور1924 م . و 1933 م . چاپ شده است .(از الذریعة الی تصانیف الشیعة ذیل دیوان غیاثی ).


غیاثی . (ص نسبی ) منسوب به غیاث یاغیاث الدین . (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 184).


غیاثی . [ ] (اِخ ) عبدالملک بن محمد غیاثی . از ابی عمروبن یحیی و عبداﷲبن منازل صوفی حکایت دارد، و ابوحازم عبدویی از او حدیث کند. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 184).


غیاثی. ( ص نسبی ) منسوب به غیاث یاغیاث الدین. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 184 ).

غیاثی. ( اِخ ) دیوان وی در لاهور1924 م. و 1933 م. چاپ شده است.( از الذریعة الی تصانیف الشیعة ذیل دیوان غیاثی ).

غیاثی. ( اِخ ) دهی است از دهستان فسارود بخش داراب شهرستان فسا که در 24هزارگزی جنوب باختر داراب و 3هزارگزی شمال راه شوسه فسا به داراب قرار دارد. جلگه و گرمسیر است و 317 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات ، پنبه ، حبوبات و جالیزکاری است. شغل اهالی زراعت و قالیبافی است. راه فرعی دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

غیاثی. ( اِخ ) دهی کوچک است از دهستان هنزا بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 24هزارگزی شمال باختری ساردوئیه و 3هزارگزی شمال راه مالرو بافت به ساردوئیه قرار دارد. سکنه آن 24 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

غیاثی. ( اِخ ) استرآبادی. همان غیاث استرآبادی است. رجوع به همین اسم و قاموس الاعلام ترکی شود.

غیاثی. ( اِخ ) تونی شغل وی مکتب داری بود و مطلع زیر از اوست :
بوقت رحلتم چون ضعف بر قدرت شود غالب
من و چشم عنایت از علی بن ابیطالب.
( از تحفه سامی ص 161 ).

غیاثی. [ ] ( اِخ ) عبدالملک بن محمد غیاثی. از ابی عمروبن یحیی و عبداﷲبن منازل صوفی حکایت دارد، و ابوحازم عبدویی از او حدیث کند. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 184 ).

غیاثی. [ ] ( اِخ ) محمدبن حسین غیاثی بصری ، مکنی به ابوعلی. از عیسی بن اسماعیل تینه روایت کند، و ابوبکر صولی از او روایت دارد. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 184 ).

غیاثی. [ ] ( اِخ ) محمدبن عبدالغفاربن عبدالسلام بن علی بن احمدبن عبیداﷲبن محمدبن سعدویه بن بشربن اسحاق بن ابراهیم غیاثی. وی منسوب به جد اعلای خویش است و بقولی به سلطان غیاث الدین نسبت دارد. او از خانواده معروفی است. از ابوسعید عبداﷲبن احمدبن محمد طاهری حدیث شنید، و ابوسعید سمعانی نیز از وی سماع حدیث کرد. مرگ او به سال 540 هَ. ق. بود. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 185 ).

غیاثی . (اِخ ) استرآبادی . همان غیاث استرآبادی است . رجوع به همین اسم و قاموس الاعلام ترکی شود.


غیاثی . (اِخ ) تونی شغل وی مکتب داری بود و مطلع زیر از اوست :
بوقت رحلتم چون ضعف بر قدرت شود غالب
من و چشم عنایت از علی بن ابیطالب .

(از تحفه ٔ سامی ص 161).



غیاثی . (اِخ ) دهی است از دهستان فسارود بخش داراب شهرستان فسا که در 24هزارگزی جنوب باختر داراب و 3هزارگزی شمال راه شوسه ٔ فسا به داراب قرار دارد. جلگه و گرمسیر است و 317 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات ، پنبه ، حبوبات و جالیزکاری است . شغل اهالی زراعت و قالیبافی است . راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


غیاثی . (اِخ ) دهی کوچک است از دهستان هنزا بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 24هزارگزی شمال باختری ساردوئیه و 3هزارگزی شمال راه مالرو بافت به ساردوئیه قرار دارد. سکنه ٔ آن 24 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


غیاثی . [ ] (اِخ ) محمدبن حسین غیاثی بصری ، مکنی به ابوعلی . از عیسی بن اسماعیل تینه روایت کند، و ابوبکر صولی از او روایت دارد. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 184).


غیاثی . [ ] (اِخ ) محمدبن عبدالغفاربن عبدالسلام بن علی بن احمدبن عبیداﷲبن محمدبن سعدویه بن بشربن اسحاق بن ابراهیم غیاثی . وی منسوب به جد اعلای خویش است و بقولی به سلطان غیاث الدین نسبت دارد. او از خانواده ٔ معروفی است . از ابوسعید عبداﷲبن احمدبن محمد طاهری حدیث شنید، و ابوسعید سمعانی نیز از وی سماع حدیث کرد. مرگ او به سال 540 هَ . ق . بود. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 185).


دانشنامه عمومی

غیاثی (داراب)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان داراب در استان فارس ایران است.
این روستا در دهستان فسارود قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۵۱۸ نفر (۱۳۹خانوار) بوده است.

پیشنهاد کاربران

طایفه غیاثی که متشکل از شش برادر بودند در قریه کمالی از توابع بخش علامرودشت شهرستان لامرد استان فارس با جمعیت ی قریب به ۱۵۰۰ سکونت دارند غیاثی به معنای فریاد رس می باشد


کلمات دیگر: