کلمه جو
صفحه اصلی

ترسیع

فرهنگ فارسی

تباه شدن چشم دردمندی نیام چشم و برچسفیدن آن تباه شدن کنج چشم بهم چسبیدن پلکهای چشم یا دوال را شکافته و در آن دوال دیگر داخل کردن جهت بندش چیزی چنانکه در مصاحف میباشد یا چسباندن چیزی را یا اقامت کردن مرد در منزل و خارج نشدن از آن یا مهره بستن به پا یا دست کودک جهت دفع چشم یا فاسد شدن اندام و استرخائ آن .

لغت نامه دهخدا

ترسیع. [ ت َ ] ( ع مص ) تباه شدن چشم. ( زوزنی ). دردمندی نیام چشم و برچفسیدن آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تباه شدن کنج چشم. ( از اقرب الموارد ). بهم چسبیدن پلکهای چشم. ( از المنجد ). || دوال را شکافته و در آن دوال دیگر داخل کردن جهت بندش چیزی ، چنانکه در مصاحف میباشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || اقامت کردن مرد در منزل و خارج نشدن از آن. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || مهره بستن به پا یا دست کودک جهت دفع چشم. || فاسد شدن اندام و استرخاء آن. ( از المنجد ).


کلمات دیگر: