کلمه جو
صفحه اصلی

ترشرویی کردن

فارسی به انگلیسی

grouch

فرهنگ فارسی

بدخلقی کردن درهم کشیدگی روی نمودن تعبیس لبها و ابروان درهم کشیدن چندانکه صورت خشن و هولناک گردد .

لغت نامه دهخدا

ترشرویی کردن. [ ت ُ / ت ُ رُ رو ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بدخلقی کردن.درهم کشیدگی روی نمودن. تعبیس. لبها و ابروان در هم کشیدن ، چندانکه صورت خشن و هولناک گردد :
یکی چون ترشی آن غوره خوردی
چو غوره زآن ترشرویی نکردی.
نظامی.
ز شورش کردن آن تلخ گفتار
ترشرویی نکردم هیچ در کار.
نظامی.
با شراب تازه زاهد ترشرویی می کند
کو جوانمردی که سازد کار این بی پیر را.
صائب.


کلمات دیگر: