کلمه جو
صفحه اصلی

طرفدار


مترادف طرفدار : پیرو، تابع، حامی، طرف گیر، دوستدار، شاعی، هواخواه، هوادار، یار

متضاد طرفدار : مخالف

برابر پارسی : پشتیبان، پیرو، هواخواه، هوادار

فارسی به انگلیسی

adherent, advocate, favorer, follower, interested, pro, promoter, proponent, support, supporter, votary, partisan, partial

adherent, advocate, favorer, follower, interested, pro, promoter, proponent, support, supporter, votary


adherent, partisan, advocate, partial


فارسی به عربی

تابع , جزیی , حزب , مدافع

مترادف و متضاد

devotee (اسم)
پارسا، طرفدار، هواخواه، سالک، زاهد، مجاهد، فداکار، فدایی، جانسپار، مرید

advocate (اسم)
حامی، طرفدار، مدافع، وکیل مدافع

adherent (اسم)
موافق، طرفدار، پیرو، هواخواه

sympathizer (اسم)
موافق، طرفدار، همدرد، جانبدار، غمخوار

aficionado (اسم)
طرفدار، هواخواه

partisan (اسم)
حامی، طرفدار، پارتیزان، پیرو متعصب، شمشیر پهن و دسته بلند

bigot (اسم)
طرفدار، متعصب، ادم ریاکار، ادم خرافاتی

disciple (اسم)
موافق، طرفدار، پیرو، هواخواه، سالک، حواری، شاگرد، مرید

zealot (اسم)
طرفدار، متعصب، مجاهد، فدایی، جانفشان، ادم متعصب یا هواخواه

governor (اسم)
طرفدار، پروانه، حاکم، سایس، فرماندار، حکمران

sovereign (اسم)
طرفدار، فرمانروا، سایس، پادشاه، سلطان، شهریار

henchman (اسم)
طرفدار، پیرو، مرید، نوکر

partial (صفت)
طرفدار، نا تمام، بخشی، جزئی، غیر منصفانه، طرفدارانه، متمایل به، قسمتی، پاره ای، جانبدار، علاقمند به

صفت پیرو، تابع، حامی، طرف‌گیر، دوستدار، شاعی، هواخواه، هوادار، یار ≠ مخالف


فرهنگ فارسی

۱ - جانب دار حامی . ۲ - پادشاه . ۳ - حاکم . ۴ - حاکم سر حد سر حد دار . ۵ - زمین دار . یا طرفدار انجم . مریخ .

فرهنگ معین

(طَ رَ ) [ ع - فا. ] (ص فا. ) ۱ - جانب دار، حامی . ۲ - سرحددار.

لغت نامه دهخدا

طرفدار. [ طَ رَ] ( نف مرکب ، اِ مرکب ) کنایه از پادشاهان است. ( برهان ). پادشاه عظیم الشأن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). و طرفدار عالم چهار بودند: اول کیومرث ، دوم کیقباد، سوم کیکاوس ، چهارم کیخسرو. ( آنندراج ). || حاکم. ( آنندراج ). حکام. ( برهان ). حاکم سرحدنشین. ( غیاث اللغات ). سرحدنشین. ( برهان ) ( آنندراج ) :
طرفداران ز سقسین تا سمرقند
به نوبتگاه درگاهش کمربند.
نظامی.
طرفدار مغرب به مردانگی
قدرخان مشرق به فرزانگی.
نظامی.
طرفها به شاهان گرفتار کن
به هر سو یکی راطرفدار کن.
نظامی.
خرامان شده خسرو خسروان
طرفدار چین در رکابش روان.
نظامی.
طرفدار چون شد به فرمان تو
طرف بر طرف هست ملک آن تو.
نظامی.
|| جاگیردار. زمین دار. ( برهان ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) :
صفدر و بر ستاره صفدارت
باج شاهان خورد طرفدارت.
طالب آملی.
|| جانب دار. آنکه جانب کسی نگه دارد. حامی : مانند یک نفر طرفدار و خبره صنعت شناس به او نگاه کرد. ( سایه روشن صادق هدایت ص 16 ).

فرهنگ عمید

۱. [مجاز] جانب دار، حامی.
۲. [قدیمی] حاکم.
۳. [قدیمی] سرحددار، مرزدار، مرزبان.
* طرف دار انجم: [قدیمی، مجاز] آفتاب.
* طرف دار پنجم: [قدیمی، مجاز]
۱. مریخ.
۲. پادشاه ترکستان.

دانشنامه عمومی

طرفدار ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
طرفدار (آلبوم)
طرفدار (فیلم ۱۹۴۹)
طرفدار (فیلم ۲۰۱۶)
طرفدار (فیلم). طرفدار (انگلیسی: Fan) یک فیلم است که در سال ۲۰۱۶ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به شاهرخ خان اشاره کرد.

فرهنگ فارسی ساره

پیرو، هوادار، هواخواه


واژه نامه بختیاریکا

دِلَک گر؛ سی خواِه؛ پشتی؛ دسته بسته؛ دَسته مُستِه

پیشنهاد کاربران

Supporter

هوادار

طرفدار معادل فارسی پیرو، هواخواه، پشتیبان، یار ولی طرفطار یعنی تله، بند، دام، جور، جال

Im her fan
I will be your fanpage in instagram


کلمات دیگر: