فاصل
فارسی به انگلیسی
separating line of demarcation
interface, separation
عربی به فارسی
کلا ج , موقتي , موقت , فيمابين , فاصله , خلا ل مدت , ايست ميان دو پرده , بادخور
مترادف و متضاد
فاصل، حاجز، جدا ساز
دارای دو شق مختلف، فاصل، جدا سازنده
فرهنگ فارسی
جداکننده دوچیزازهمحدی که مابین دوزمین باشدو آن دوراازهم فرق بدهد
( اسم ) ۱ - جدا کننده دو چیز از هم . یا حد فاصل . آنچه میان دو چیز فاصله باشد برزخ . یا خط فاصل . خطی که دو چیز را از هم جدا کند : خط فاصل زندگانی و مرگ ۲ - جدا کننده حق از باطل ۳ - قاطع .
( اسم ) ۱ - جدا کننده دو چیز از هم . یا حد فاصل . آنچه میان دو چیز فاصله باشد برزخ . یا خط فاصل . خطی که دو چیز را از هم جدا کند : خط فاصل زندگانی و مرگ ۲ - جدا کننده حق از باطل ۳ - قاطع .
فرهنگ معین
(ص ) [ ع . ] (اِفا. )جداکنندة دو چیز از هم .
لغت نامه دهخدا
فاصل. [ ص ِ ] ( ع ص ) جداکننده :
به دوستی که ندارم ز کید دشمن باک
وگر به تیغ بود در میان ما فاصل.
- حکم فاصل ؛ حکم قاطع. ( یادداشت بخط مؤلف ). حکم نافذ و روان. ( منتهی الارب ). ماضی. ( اقرب الموارد ).
- حد فاصل ؛ آنچه میان دو چیز فاصله باشد. برزخ.
به دوستی که ندارم ز کید دشمن باک
وگر به تیغ بود در میان ما فاصل.
سعدی.
جداکننده حق از باطل. ( یادداشت بخط مؤلف ). فصیل. || قاطع.- حکم فاصل ؛ حکم قاطع. ( یادداشت بخط مؤلف ). حکم نافذ و روان. ( منتهی الارب ). ماضی. ( اقرب الموارد ).
- حد فاصل ؛ آنچه میان دو چیز فاصله باشد. برزخ.
فرهنگ عمید
۱. جداکنندۀ دو چیز از هم: خط فاصل.
۲. (اسم ) = فاصله
۳. (صفت ) [قدیمی] قاطع.
۲. (اسم ) = فاصله
۳. (صفت ) [قدیمی] قاطع.
واژه نامه بختیاریکا
پاشنا؛ وا وُرا
کلمات دیگر: