(خُ. کَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - در جایی به خوشی اقامت کردن .۲ - کنایه از: بسیار ماندن در جایی .
جا خوش کردن
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
جا خوش کردن. [ خوَش ْ / خُش ْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) جا خوش کردن در جائی ؛ اقامت آنجا را پسندیدن. || بمزاح ،در جائی که عادةً بسیار نباید ماندن دیر ایستادن.
اصطلاحات
معنی اصطلاح -> جا خوش کردن
با خیال راحت و بیش از اندازه ی موردانتظار در جایی ماندن
مثال:
خاله خانم حسابی جا خوش کرده بود و خیال رفتن نداشت.
با خیال راحت و بیش از اندازه ی موردانتظار در جایی ماندن
مثال:
خاله خانم حسابی جا خوش کرده بود و خیال رفتن نداشت.
واژه نامه بختیاریکا
شَله بار نُهادن؛ شَله وَندِن؛ مُله وَندِن
چپنیدِه
چپنیدِه
پیشنهاد کاربران
Linger
کلمات دیگر: