کلمه جو
صفحه اصلی

ضربه


مترادف ضربه : زدن، شوک، ضربت، آسیب، قرعه

برابر پارسی : کوبه، کتک، زنش، آسیب

فارسی به انگلیسی

stroke, blow, shock, kick, bat, biff, bump, clap, dent, impact, impulse, jar, jerk, knock, percussion

stroke, blow, shock


blow, bump, clap, dent, impact, impulse, jar, jerk, knock, percussion, stroke


فارسی به عربی

تاثیر , جورب , خطاف , سوط , صدی , ضربة , لوحة , ماجور , وطاة

عربی به فارسی

بستن , محکم زدن , چتري بريدن (گيسو) , صداي بلند يا محکم , چتر زلف , تپيدن , زدن , کتک زدن , چوب زدن , شلا ق زدن , کوبيدن , ضرب , ضربان نبض وقلب , تپش , ضربت موسيقي , غلبه , پيشرفت , زنش , ضربت , دميدن , وزيدن , در اثر دميدن ايجاد صدا کردن , ترکيدن , اصابت , خوردن , تصادف , موفقيت , نمايش يافيلم پرمشتري , خوردن به , اصابت کردن به هدف زدن , خدمت کردن , خدمت انجام دادن , بکار رفتن , بدرد خوردن , توپ رازدن , ضربت زدن , بخاطر خطورکردن , سکه ضرب کردن , اعتصاب کردن , اعتصاب , ضربه , برخورد , لطمه , حرکت , تکان , لمس کردن , دست کشيدن روي , نوازش کردن , سرکش گذاردن (مثل سرکش روي حرف کاف)


مترادف و متضاد

۱. زدن، شوک، ضربت
۲. آسیب
۳. قرعه


زدن، شوک، ضربت


آسیب


قرعه


pelt (اسم)
شتاب، ضربه، پوستک، پوست خام، پوست پشم دار

accent (اسم)
لهجه، تاکید، تلفظ، تشدید، مد، تکیهء صدا، علامت تکیهء صدا، طرز قرائت، قوت، صدا یا اهنگ اکسان، ضربه

emphasis (اسم)
تاکید، تکیهء صدا، قوت، ضربه، اهمیت، تکیه

stress (اسم)
تاکید، قوت، ضربه، تقلا، اهمیت، فشار

impact (اسم)
ضربه، اصابت، ضربت، ضرب، تماس، اثر شدید

strike (اسم)
ضربه، اصابت، برخورد، ضربت، ضرب، اعتصاب

stroke (اسم)
ضربه، حرکت، ضربت، ضرب، لطمه، تکان، دست کشیدن روی

thud (اسم)
ضربه، تپ تپ، هف هف

lash (اسم)
ضربه، تسمه، طعنه، شلاق، تازیانه

acute (اسم)
ضربه

hook (اسم)
ضربه، دام، قلاب، چنگک، تله، چنگک بزرگ، منقار نوک برگشته، منقار عقابی

tit (اسم)
ضربه، نوک پستان، یابو، ممه، دختر یا زن

brunt (اسم)
ضربه، بار، لطمه

hack (اسم)
برش، ضربه، ضربت، فاحشه، چاک، نویسنده مزدور، جنده، خش، مزدور، کلنگ، سرفه خشک وکوتاه، اسب کرایه ای، اسب پیر، درشکه کرایه

flap (اسم)
ضربه، صدای چلپ، اویخته و شل، زبانه کفش

whop (اسم)
ضربه، وزش، تند حرکت کردن

sock (اسم)
ضربه، درست، ضرب، جوراب ساقه کوتاه، کفش راحتی بی پاشنه، جوراب کوتاه

traumatism (اسم)
ضربه، تصادم، روان زخم، اثر ضربت

whang (اسم)
ضربه، قسمت، تسمه، ضربت، صدای برخورد دو جسم

فرهنگ فارسی

ضربت، دفعه اززدن، یکبارزدن، زخم، کوب، آسیب، ضربه فنی:کشتی گیرهردوشانه حریف رابه تشک برساند
۱ - یکبار زدن . زدن ضربت . ۳ - زخم کوب . ۴ - آسیب . ۵ - کعبتین طاوس قرعه . ۶ - ( بکس کشتی ) هر یک از حملات ورزشکار که به نتیجه مثبت برسد . یا ضربه فنی . پیروزی یافتن بر حریف با فن کاری . یا دو ضربه یا سه ضربه زدن . از دو یا سه راه ( اسم ) استفاده کردن .
جایگاهی است

فرهنگ معین

(ضَ بَ یا بِ ) [ ع . ضربة ] ۱ - (مص م . ) زدن ، یک بار زدن ، ضربت . ۲ - (اِ. ) زخم . ۳ - آسیب . ج . ضربات .

لغت نامه دهخدا

ضربة. [ ض ُ ب َ ] (اِخ ) جایگاهی است . (معجم البلدان ).


ضربه. [ ض َ ب َ / ب ِ ] ( از ع ، اِمص ، اِ ) ضربت. زخم. کوب. یک بار زدن. زد :
قابل امر شدن چون گوئی
پس بیک ضربه بپایان رفتن.
عطار.
|| پانسه که بدان قمار بازند، و آن را قرعه نیز گویند. ( غیاث ) ( آنندراج ). نقش. کعبتین ( مجازاً ) :
همه در ششدر عجزند ترا داو بهفت
ضربه بستان و بزن زآنکه تمامی ندب است.
انوری.
- دوضربه زدن ؛ از دو جای متمتع شدن.
- ضربه نهادن ؛ گویا چیزی شبیه به طرح کردن و نهادن مهره باشد. در طرح حریف یک یا چند مهره خود را بعمد باطل می کند و در ضربه نهادن بحریف حق یک یا چند حرکت می دهد : کرمان که درعموم عدل و شمول امن و دوام خصب و فرط راحت و کثرت نعمت فردوس اعلی را دورخ مینهاد و با سغد سمرقند و غوطه دمشق لاف زیادتی می زد امروز در خرابی ، دیار لوط و زمین سبا را سه ضربه نهاد... ( بدایع الازمان ).

فرهنگ عمید

= ضربت
* ضربه کردن: (مصدر متعدی ) (ورزش ) در کشتی، حریف را با ضربه فنی از پا درآوردن.

= ضربت
⟨ ضربه کردن: ‌(مصدر متعدی) (ورزش) در کشتی، حریف را با ضربه‌فنی از پا درآوردن.


دانشنامه عمومی

ضربه ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
ضربه (ترانه بیانسه)
ضربه (ترانه کشا)
ضربه (فیزیک)
ضربه (فیلم ۲۰۱۳)

دانشنامه آزاد فارسی

ضربه (روان پزشکی). ضَربه (روان پزشکی)(trauma)
در روان پزشکی، تجربۀ روحی دردناک یا شوکی با آثار روانی پایدار. در پزشکی، هر آسیب یا جراحت فیزیکی. ضربه های روانی ممکن است آثار درازمدتی داشته باشند، به قسمی که اتفاقی جزیی باعث زنده شدن خاطرۀ واقعۀ اصلی شود. در این صورت، ممکن است فرد در زندگی طبیعی خود، مثلاً در خوابیدن یا برقراری ارتباط، دچار مشکل شود. در روان پزشکی، این حالت اختلال استرسی پس از سانحه نامیده می شود و آن را با روان درمانی درمان می کنند.

ضربه (مکانیک). ضَربه (مکانیک)(impulse)
در مکانیک، حاصل ضرب نیرو در فاصلۀ زمانی اِعمال نیرو. ضربۀ وارد بر هر جسم سبب می شود که تکانۀ آن جسم تغییر کند و ضربۀ وارد بر جسم با تغییر تکانۀ آن برابر می شود. یکای اندازه گیری ضربه، نیوتون ثانیه (Ns) است. مثلاً ضربه یا تکان J که براثر لگدزدن به توپ فوتبال وارد می شود، عبارت است از J=ft که در آن f نیروی ناشی از لگد برحسب نیوتون، و t مدت زمان تماس پا با توپ برحسب ثانیه است.

فرهنگ فارسی ساره

برخورد، تکانه


زنش، کوبه


فرهنگستان زبان و ادب

{impulse} [فیزیک] تکانۀ انتقالی در هر برخورد
{shock} [اقتصاد] رویدادی ناگهانی و پیش بینی نشده که اثر مثبت یا منفی بر اقتصاد بگذارد متـ . شوک 2
{shoot} [ورزش] در فوتبال، زدن یا راندن توپ با پا و با شدت تمام به سمت دروازه

واژه نامه بختیاریکا

تَل و تُل؛ خِفت

پیشنهاد کاربران

کوبش، زدش، زدکار

تلنگر

در زبان تُخاری که یکی از زبان های وابسته به گروه زبانی هند و اروپایی است، واژه *سرپ s�rp به مانای تالاپ تولوپ یا شلپ شلوپ یا همان سدای جابجا شدن مایه ها است که تنها برای پمپاژ خون در قلب به کار میرود همانتور که در ایران لغت ضربان ( سرپ آن=پسوند جمع ) برای نبض و قلب به کار میرود. بدینسان روشن میشود که واژه �ضربان� رپتی ( ربطی ) به واژه ضربه به مانای کوبیدن ندارد.

*پیرس ( منبع ) : A dictionary of Tocharian: by Douglas Q. Adam


در زبان سیستانی ک شاخه ای از پهلوی هست زدن به مانای تپ و تپ زدن و کوبه و کوفتن و زدش و زده و زدگ و همچنین واژه زدنی و تلنگ یا تلنگر یا کوفتن میباشد و مانای ضربان در پارسی تپش میباشد و

ضربه: [اصطلاح خبرنگاری]مطالب با جملات و نکات جالبی شروع می شود تا خواننده را به سوی خود جلب کند و او تشویق شود بقیه مطلب را بخواند.

ضربه: [ اصطلاح فوتبال ]کفش فوتبال. ضربه یا شوت.
این واژه در فوتبال دو معنی دارد، یکی کفش بازی فوتبال ( در انگلستان این اصطلاح استفاده می شود ) و دیگری به معنی ضربه یا شوت به توپ است.
ضربه یا استروک ( Stroke ) : [اصطلاح بدمینتون] حرکت راکت بدمینتون بازیکن به قصد زدن توپ .

تپش

تروما


کلمات دیگر: