پ
فارسی به انگلیسی
the fourth letter of the Persian/Farsi alphabet
فرهنگ فارسی
چهارمین حرف (وات) الفبای فارسی
پ یا پی یا بائ معقوده یا بائ فارسی نام حرف سیم است از حروف تهجی و آن یکی از حروف شفوی است
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
ابدالها:
> در فارسی گاه به «باء موحده » بدل شود. چون :
اَپاختر = باختر ( مغرب )
پدید = بادید
پگاه = بگاه
> گاه به «فا» مبدل شود. چون :
گشتاسپ = گشتاسف
پادزهر یا پازهر = فادزهر یا فازهر
پالیز = فالیز
اسپند = اسفند
گوسپند = گوسفند
امشاسپند = امشاسفند
سپید = سفید
پیروزه = فیروزه
پیل = فیل
پارس = فارس
پیروز = فیروز
> و گاه به «ج » تبدیل شود:
پالیز = جالیز
> و گاه بدل «واو» آید. چون :
چارپا = چاروا
> حرف «پ » دراتباع ، گاه به جای حرف اول کلمه نخست آید. چنانکه گویند:
چرند و پرند.
خرت و پرت.
ترت و پرت.
پ . (حرف ) پ ِ یا پی یا باء معقوده یا باء فارسی ، نشانه ٔ حرف سیم است از حروف تهجی و آن یکی از حروف شفوی است . و این حرف خاص زبان فارسی باشد و عرب آنرا ندارد و در تعریب به باء و فاء بدل شود چون اَپرویژ اَبرویز (لقب خسرو دوم ) و پرگار و پالوده . فرجار و فالوذَج ، و در حساب جُمل «پ » نماینده ٔ عددی نیست مگر آنکه آنرا بجای «با» گیرند لیکن نزد فارسی زبانان در حروف ابتثی فارسی سه باشد.
ابدالها:
> در فارسی گاه به «باء موحده » بدل شود. چون :
اَپاختر = باختر (مغرب )
پدید = بادید
پگاه = بگاه
> گاه به «فا» مبدل شود. چون :
گشتاسپ = گشتاسف
پادزهر یا پازهر = فادزهر یا فازهر
پالیز = فالیز
اسپند = اسفند
گوسپند = گوسفند
امشاسپند = امشاسفند
سپید = سفید
پیروزه = فیروزه
پیل = فیل
پارس = فارس
پیروز = فیروز
> و گاه به «ج » تبدیل شود:
پالیز = جالیز
> و گاه بدل «واو» آید. چون :
چارپا = چاروا
> حرف «پ » دراتباع ، گاه به جای حرف اول کلمه ٔ نخست آید. چنانکه گویند:
چرند و پرند.
خرت و پرت .
ترت و پرت .
فرهنگ عمید
سومین حرف الفبای فارسی. &delta، در حساب ابجد: «۲».
سومین حرف الفبای فارسی. Δ در حساب ابجد: «۲».
نام واج «پ».
دانشنامه عمومی
بلند شو،بایست-بغل،کناره
پا - پابند - پاپ - پاپ کورن - پاپییون - پاترول - پاتوق - پاچ باقاقلا - پاچه - پاچه خواری - پاچین - پاختر - پاداش - پادشاه - پادکست - پاراگراف - پارچه - پارس - پارسا - پارلمان - پاره - پاریس - پازل - پاس - پاسارگاد - پاسخ - پاساژ - پاسپورت - پاسدار - پاشا - پاشنه - پاشنه کش - پاک - پاکستان - پاگنده - پاناما - پاندا - پایان - پایتخت
غیره:
پرهام، پدرام، پروانه، پونه، پنبه، پینه، پیچ، پوچ، پرچم، پند، پماد، پخمه، پندار، پرده، پوک، پول، لامپ، پانچ، پرت، پشت، پهلوی،، پر،،پریناز،پرستو .پیمان.پرواز.پندکار.پیاز.پرانتز.پوزیشن
پ سومین حرف از الفبای فارسی
پ یکی از حروف الفبای سیریلیک
دانشنامه آزاد فارسی
سومین حرف از الفبای فارسی و از نظر آوایی، نمایندۀ صامت دولبی ـ انفجاری بی واک است. این حرف را «پِ = pe» و «پی = Pi» می نامند و به «بایِ فارسی» هم معروف است. حرفِ «پ» خاص زبان فارسی است و جزو نظام الفبایی و آوایی عربی نیست. بنابراین، در تعریب غالباً به حرفِ «ف» بدل می شود، مثل گوسپند ← گوسفند، پیل ← فیل؛ و در حساب جمل، مانند حرف «ب»، معادل عدد دو به حساب می آید.
دانشنامه اسلامی
سیبویه و حمزه اصفهانی تلفظ آن را میان باء و فاء وصف کرده اند و ابن سینا آن را باء مشدد خوانده است.
پ در لغت نامه های کهن فارسی
در برخی از لغت نامه های کهن فارسی این حرف به صورت «ب» نوشته می شده، و بابی مختص خود نداشته، و تعاریف و شواهد آن ذیل باب «ب» می آمده است اما بعدها برای تمایز از حرف هم شکل عربی، برخی از علمای دستور و لغت ، نوشتن آن را با ۳ نقطه پیشنهاد کردند.
آواشناسی پ
در آواشناسی، واج «پ» صامتِ انسدادی (یا انفجاری)، بی واک و دولبی است، یعنی در ادای آن گذرگاهِ هوا با اتصالِ محکم دو لب کاملاٌ مسدود می گردد، هوا در پشتِ لبها فشرده، یا حبسِ تام می شود و زبان در حالت آمادگی ادای صوت بعدی قرار می گیرد؛ آن گاه با گشایش دو لب از هم، هوا به شدت بیرون می آید و صوتِ «پ» شنیده می شود، درحالی که تارهای صوتی بی حرکت، یا به تعبیری از هم جدا هستند. واج «پ» صامتی (یا همخوانی) دمیده نیز هست؛ زیرا در ادای آن با آزاد شدن هوای متراکم، از هوای شش ها نیز مقداری خارج گشته، سایشی خفیف در چاکنای ایجاد می شود. مقدار این دمش به محل قرار گرفتن «پ» در کلمه وابسته است و در آغاز کلمه یا در هجاهای تکیه دار بیش تر از پایان کلمه یا میان دو مصوت (واکه) شنیده می شود.
تحولات واج «پ» یِ ایرانی باستان
...
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
اگه بخوایم به بچه ها بگیم مثلا
P مثل pineapple
اینو چطور ب انگلیسی بگیم؟