کلمه جو
صفحه اصلی

شائک

عربی به فارسی

زبر , داراي موي زبر , جنگي , تيغستان , خاردار , تيغ تيغي , خار مانند


فرهنگ فارسی

خار دار جمع شاکه

خادار
ماخوذ از شائک تازی درخت و گیاه خار دار .

لغت نامه دهخدا

شائک. [ ءِ ] ( ع ص ) خاردار . ( اقرب الموارد ). ج ، شاکة. ( اقرب الموارد ) شجر شائک السلاح ؛ شاکی السلاح. رجوع به نشوءاللغه ص 16و لغت شاکی شود. || رجل شائک السلاح ؛ ای ذوشوکة وحدة فی سلاحه و یقال ایضاً شاک السلاح بالتشدید. ( اقرب الموارد ).

شایک. [ ی ِ ] ( ع ص ) مأخوذ از شائک تازی. درخت و گیاه خاردار. ( از شمس اللغات ) ( ناظم الاطباء ). || تمام سلاح. ( دهار ). زیناوند. مرد قوی سلاح و با سلاح تیز. ( از ناظم الاطباء ) ( از شمس اللغات ). رجوع به شائک و شاک السلاح شود.

شایک. [ ] ( اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند. دارای 107 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات و شلغم است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

شایک . [ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند. دارای 107 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات و شلغم است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


شایک . [ ی ِ ] (ع ص ) مأخوذ از شائک تازی . درخت و گیاه خاردار. (از شمس اللغات ) (ناظم الاطباء). || تمام سلاح . (دهار). زیناوند. مرد قوی سلاح و با سلاح تیز. (از ناظم الاطباء) (از شمس اللغات ). رجوع به شائک و شاک السلاح شود.


گویش مازنی

/shaaek/ گونه ای شلتوک که برنج آن دارای رگه های سرخ رنگ است

گونه ای شلتوک که برنج آن دارای رگه های سرخ رنگ است



کلمات دیگر: