(لَ لَ ) (اِمر. ) نک لک لک .
حاجی لک لک
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
حاجی لک لک. [ ل َ ل َ ] ( اِ مرکب ) نامی است که عوام به لک لک ( لقلق ) دهند. چه غیبت او را چند ماه از سال بحج رفتن او گمان برند.
فرهنگ عمید
۱. (زیست شناسی ) [عامیانه] لک لک. &delta، زیرا مدتی از سال را که لک لک کوچ می کند گمان می کنند به مکه رفته است.
۲. [مجاز] مرد بلندقد و باریک اندام.
۲. [مجاز] مرد بلندقد و باریک اندام.
۱. (زیستشناسی) [عامیانه] لکلک. Δ زیرا مدتی از سال را که لکلک کوچ میکند گمان میکنند به مکه رفته است.
۲. [مجاز] مرد بلندقد و باریکاندام.
گویش مازنی
/haaji laklak/ لک لک سفید
کلمات دیگر: