کلمه جو
صفحه اصلی

رات

فرهنگ فارسی

یا راط قصبه ایست در ایالت الله آباد هندوستان .

لغت نامه دهخدا

رات. ( ع اِ ) کاه یمنیه. ج ، رَوّات. ( منتهی الارب ). به لغت مردم یمن کاه و تبْن. ( ناظم الاطباء ). در یک نسخه قاموس التین [ انجیر ]. ( منتهی الارب ).

رات. ( اِخ ) راط. قصبه ای است در ایالت اﷲآباد هندوستان که در جنوب غربی هامبرپورک به فاصله 72 هزارگز قرار دارد. سکنه آن 14480 تن است که 4 هزار تن آن مسلمان میباشند. ( قاموس الاعلام ترکی ).

رأت. [ رَءْت ْ ] ( ع اِ ) بلغت مردم یمن ،کاه و تبن. ( ناظم الاطباء ) . ج ، رِوات یا رُوات. ( از المنجد ) ( ناظم الاطباء ).

رات . (اِخ ) راط. قصبه ای است در ایالت اﷲآباد هندوستان که در جنوب غربی هامبرپورک به فاصله ٔ 72 هزارگز قرار دارد. سکنه آن 14480 تن است که 4 هزار تن آن مسلمان میباشند. (قاموس الاعلام ترکی ).


رات . (ع اِ) کاه یمنیه . ج ، رَوّات . (منتهی الارب ). به لغت مردم یمن کاه و تبْن . (ناظم الاطباء). در یک نسخه ٔ قاموس التین [ انجیر ]. (منتهی الارب ).


واژه نامه بختیاریکا

( در ) ؛ تنه درخت
آهن سفت
لات؛ ندار


کلمات دیگر: