کلمه جو
صفحه اصلی

طامع


مترادف طامع : امیدوار، چشم به راه، آزمند، حریص، طمعکار، طمع ورز

متضاد طامع : قانع، خشنود، قناعت پیشه

فارسی به انگلیسی

covetous

مترادف و متضاد

۱. امیدوار، چشمبهراه
۲. آزمند، حریص، طمعکار، طمع ورز ≠ قانع، خشنود، قناعتپیشه


فرهنگ فارسی

طمع کننده، طمع دارنده، طمعکار، حریص، آزمند
( اسم ) ۱ - آزمند طمعکار حریص . ۲ - امیدوار .

فرهنگ معین

(مِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - آزمند، حریص . ۲ - امیدوار.

لغت نامه دهخدا

طامع. [ م ِ ] ( ع ص ) آزمند. حریص. طمعکار. با طمع. طمعکننده. طمعدارنده. || امیدوار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آرزوخواه. ج ، اطماع. عاسم ؛ مرد طامع. ( منتهی الارب ) ( قطرالمحیط ) :
دل مرد طامع بود پر ز درد
به گرد طمع تا توانی مگرد.
فردوسی.
ابومنصور اسفنجانی را در زعامت جیوش خراسان طامع کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 151 ). در ولایت طامع شد و لشکری سر ایشان فرستاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 217 ).
از الوهیت زند در جاه لاف
طامع شرکت کجا باشدمعاف.
مولوی.
طمع را سه حرف است هر سه تهی
از آن نیست مر طامعان را بهی.
سلمان ساوجی.
مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع
بسی پادشاهی کنم در گدائی.
حافظ.

فرهنگ عمید

طمع کار، حریص.

واژه نامه بختیاریکا

دِل به طمع؛ هوسِنات؛ هوفناکی

جدول کلمات

آزمند

پیشنهاد کاربران

مونَد
روحانی زرتشتی

آزمند ، طمع کار ،


کلمات دیگر: