( صفت ) یا فت و فراوان . بسیار بسیار زیاد : میوه در آنجا فت و فراوانست .
پراکنده . یا شکاف در سنگ سخت
پراکنده . یا شکاف در سنگ سخت
فت . [ ف َت ت ] (ع مص ) سست کردن ساعد و بازو را. (منتهی الارب ). || متفرق ساختن یاران شخصی را ازاو. || کوفتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ریزه ریزه نمودن . (منتهی الارب ). || به انگشتان شکستن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شکافتن سنگ را. (منتهی الارب ).
فت . [ ف َت ت / ف ُت ت /ف ِت ت ] (ع ص ، اِ) پراکنده . (منتهی الارب ). یقال : هم اهل بیت فت ؛ ای منتشرون . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شکاف در سنگ سخت . (اقرب الموارد).
= 〈 فت پا
〈 فت پا: (ورزش) در کُشتی، فنی برای خواباندن حریف به پشت که در آن کشتیگیر در سرپا یک پای خود را به پشت پای حریف زده و آن را بالا میبَرد.
فت