( اسم ) چپاول کردن چپو کردن به تاراج بردن جمع : غارات .
غاره
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
غاره . [ رَ ] (ع اِمص ) غارة. غارت و تاراج . (برهان ). || (اِ) غارت کنندگان . || پیچ و تاب ریسمان را نیز گویند. (برهان ).
غاره. [ رَ /رِ ] ( اِ ) غارج است که شراب صبوحی باشد. ( برهان ).
غاره. [ رَ ] ( ع اِمص ) غارة. غارت و تاراج. ( برهان ). || ( اِ ) غارت کنندگان. || پیچ و تاب ریسمان را نیز گویند. ( برهان ).
غاره. [ رَ ] ( ع اِمص ) غارة. غارت و تاراج. ( برهان ). || ( اِ ) غارت کنندگان. || پیچ و تاب ریسمان را نیز گویند. ( برهان ).
غاره . [ رَ /رِ ] (اِ) غارج است که شراب صبوحی باشد. (برهان ).
گویش مازنی
/ghaare/ غرش
غرش
کلمات دیگر: