کلمه جو
صفحه اصلی

زاجل

فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت اسم ) مرد بلند آواز . ۲ - ( اسم ) یکی از آهنگهای موسیقی .
نام اسب زید الخیل
( ز آجل ) ضعیف مرد سست اندام و ضعیف

فرهنگ معین

(جِ ) [ ع . ] ۱ - (اِفا. ص . ) مرد بلند آواز. ۲ - (اِ. ) یکی از آهنگ های موسیقی .

لغت نامه دهخدا

( زآجل ) زآجل. [ زَ ج ِ ] ( ع ص ) ضعیف. ( از اقرب الموارد ). مرد سست اندام و ضعیف. ( منتهی الارب ). رجوع به زئجیل شود.
زاجل. [ ج ِ ] ( ع ص ) مرد بلندآواز. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). و حدیث «لهم زجل بالتسبیح » هم بدین معنی است. ( اقرب الموارد ). || بطرب درآورنده. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) یکی از آهنگهای موسیقی. رجوع به آهنگ شود. || کبوتر دور پرواز. و حمام الزاجل ؛ کبوتری که او را از دور رها کرده باشند. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || کبوتری که پیش پیش گله کبوتران پرد. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || نوعی از داغ گردن شتر یا عام است. ( آنندراج ). || درخت آک. ( برهان ).

زاجل. [ ج َ ] ( ع اِ ) منی نر یا منی شترمرغ نر. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || آبی که از دبر شترمرغ در ایام حضانت بیضه فروریزد. ( منتهی الارب ). و رجوع به اقرب الموارد و رجوع به زاجل در این لغت نامه شود. || نوعی از داغ گردن. ( اقرب الموارد ). || چوب سربند مشک. || حلقه آهن بن نیزه. || قائد لشکر. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

زاجل. [ ج َ ] ( اِخ ) نام اسب زیدالخیل. ( منتهی الارب ).

زاجل . [ ج َ ] (اِخ ) نام اسب زیدالخیل . (منتهی الارب ).


زاجل . [ ج َ ] (ع اِ) منی نر یا منی شترمرغ نر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آبی که از دبر شترمرغ در ایام حضانت بیضه فروریزد. (منتهی الارب ). و رجوع به اقرب الموارد و رجوع به زاجل در این لغت نامه شود. || نوعی از داغ گردن . (اقرب الموارد). || چوب سربند مشک . || حلقه ٔ آهن بن نیزه . || قائد لشکر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).


زاجل . [ ج ِ ] (ع ص ) مرد بلندآواز. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و حدیث «لهم زجل بالتسبیح » هم بدین معنی است . (اقرب الموارد). || بطرب درآورنده . (اقرب الموارد). || (اِ) یکی از آهنگهای موسیقی . رجوع به آهنگ شود. || کبوتر دور پرواز. و حمام الزاجل ؛ کبوتری که او را از دور رها کرده باشند. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || کبوتری که پیش پیش گله ٔ کبوتران پرد. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || نوعی از داغ گردن شتر یا عام است . (آنندراج ). || درخت آک . (برهان ).



کلمات دیگر: