نام اسب زید الخیل
( ز آجل ) ضعیف مرد سست اندام و ضعیف
زاجل . [ ج َ ] (اِخ ) نام اسب زیدالخیل . (منتهی الارب ).
زاجل . [ ج َ ] (ع اِ) منی نر یا منی شترمرغ نر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آبی که از دبر شترمرغ در ایام حضانت بیضه فروریزد. (منتهی الارب ). و رجوع به اقرب الموارد و رجوع به زاجل در این لغت نامه شود. || نوعی از داغ گردن . (اقرب الموارد). || چوب سربند مشک . || حلقه ٔ آهن بن نیزه . || قائد لشکر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
زاجل . [ ج ِ ] (ع ص ) مرد بلندآواز. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و حدیث «لهم زجل بالتسبیح » هم بدین معنی است . (اقرب الموارد). || بطرب درآورنده . (اقرب الموارد). || (اِ) یکی از آهنگهای موسیقی . رجوع به آهنگ شود. || کبوتر دور پرواز. و حمام الزاجل ؛ کبوتری که او را از دور رها کرده باشند. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || کبوتری که پیش پیش گله ٔ کبوتران پرد. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || نوعی از داغ گردن شتر یا عام است . (آنندراج ). || درخت آک . (برهان ).