بابونک. [ ن َ] ( اِخ ) معرب بابونه فارسی. رجوع به بابونج شود.
بابونک. [ ن َ ] ( اِخ ) قریه ایست سه فرسنگی مشرق شیراز. ( فارسنامه ناصری ).
بابونک. [ ن َ ] ( اِخ ) قریه ایست سه فرسنگی مشرق شیراز. ( فارسنامه ناصری ).
بابونک . [ ن َ ] (اِخ ) قریه ایست سه فرسنگی مشرق شیراز. (فارسنامه ٔ ناصری ).
بابونک . [ ن َ] (اِخ ) معرب بابونه ٔ فارسی . رجوع به بابونج شود.
بابونه#NAME?