کلمه جو
صفحه اصلی

ظلامه

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) ستم کردن . ۲ - ( اسم ) دادخواهی کردن مظلمه . ۳ - ( اسم ) آن چه بزور ستده باشند . ۴ - ستم ظلم .
دختر ابی النجم الراجز .

فرهنگ معین

(ظُ مَ یا مِ ) [ ع . ظلامة ~] ۱ - (اِمص . ) دادخواهی ، مظلمه . ۲ - (اِ. ) آن چه به زور ستانده شود. ۲ - ستم ، ظلم .

لغت نامه دهخدا

ظلامة. [ ظَل ْ لا م َ ] (اِخ ) دختر ابی النجم الراجز. (عقدالفرید ج 1 ص 248).


ظلامة. [ ظَل ْ لا م َ ] (اِخ ) قریه ای از قرای بحرین است .


ظلامة. [ ظُ م َ ] (ع اِمص ) داد. مظلمة. دادخواهی . || ستم کردن . || (اِ) آنچه به زور ستده باشند. || ستم . ظُلم . ج ، ظلمات . (مهذب الاسماء).


( ظلامة ) ظلامة. [ ظُ م َ ] ( ع اِمص ) داد. مظلمة. دادخواهی. || ستم کردن. || ( اِ ) آنچه به زور ستده باشند. || ستم. ظُلم. ج ، ظلمات. ( مهذب الاسماء ).

ظلامة. [ ظَل ْ لا م َ ] ( اِخ ) قریه ای از قرای بحرین است.

ظلامة. [ ظَل ْ لا م َ ] ( اِخ ) دختر ابی النجم الراجز. ( عقدالفرید ج 1 ص 248 ).

فرهنگ عمید

دادخواهی.


کلمات دیگر: