( نا آمده ) ( صفت ) ۱ - نیامده : نماند که نیکی براوبگذرد پی روز نا آمده نشمرد. ( شا. ) ۲ - اتفاق نیفتاده : دگر کز بدیهای نا آمده گریزد چو از دام مرغ ودده . ( شا. ) ۳ - متولدناشده جمع :نا آمدگان : نا آمدگان اگربدانند که ما از دهرچه میکشیم نایند دگر. ( خیام ) ۴ - آینده مقابل آمده .
ناامده
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( ناآمده ) ناآمده. [ م َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) نیامده. واقع نشده. که اتفاق نیفتاده است :
بگوید همی تا بدان می خوریم
غم روز ناآمده نشمریم.
پی روز ناآمده نشمرد.
گریزد چو از دام مرغ و دده.
ناآمده اندوه و گذشته ست برابر.
چهارم که دل دور داری ز غم
ز ناآمده بد نباشی دژم.
چشم ناآمده بین بایستی.
ناآمده رفتن این چه ساز است
ناکشته درودن این چه راز است.
ناآمدگان اگر بدانند که ما
از دهر چه میکشیم نایند دگر.
ناآمدگان و رفتگان می بینم.
بگوید همی تا بدان می خوریم
غم روز ناآمده نشمریم.
فردوسی.
نماند که نیکی بر او بگذرد.پی روز ناآمده نشمرد.
فردوسی.
دگرکز بدیهای ناآمده گریزد چو از دام مرغ و دده.
فردوسی.
بگذشته چه اندوه و چه شادی بر داناناآمده اندوه و گذشته ست برابر.
ناصرخسرو.
غم چند خوری به کار ناآمده پیش.( جامعالتمثیل ).
|| در آینده. در آتیه. عاقبت. که هنوز نیامده است : چهارم که دل دور داری ز غم
ز ناآمده بد نباشی دژم.
فردوسی.
رفته چون رفت طلب نتوان کردچشم ناآمده بین بایستی.
خاقانی.
|| اندک توقف داشته. درنگ اندک کرده. درنگ ناکرده : ناآمده رفتن این چه ساز است
ناکشته درودن این چه راز است.
نظامی.
|| آن که از مادر نزاده است. آن که هنوز متولد نشده. آن که بدنیا نیامده است : ناآمدگان اگر بدانند که ما
از دهر چه میکشیم نایند دگر.
خیام.
چندانکه به صحرای عدم می نگرم ناآمدگان و رفتگان می بینم.
( منسوب به خیام ).
فرهنگ عمید
( ناآمده ) ۱. اتفاق نیفتاده، رخ نداده.
۲. (اسم، صفت فاعلی ) آن که هنوز به وجود نیامده، متولدنشده: ناآمدگان اگر بدانند که ما / از دهر چه می کشیم نآیند دگر (خیام: ۹۰ ).
۲. (اسم، صفت فاعلی ) آن که هنوز به وجود نیامده، متولدنشده: ناآمدگان اگر بدانند که ما / از دهر چه می کشیم نآیند دگر (خیام: ۹۰ ).
کلمات دیگر: