کلمه جو
صفحه اصلی

یاختن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) یازیدن . یادست یاختن . ۱-دست درازکردن دست زدن . ۲- آلودن : ولک بدر چون بخون یاخت دست درایران نکردم سرای نشست . ( فردوسی ) ۳- ( مصدر ) بیرون کشیدن . ۴- بیرون کشیدن تیغ ازنیام . ۵- زدن وانداختن .

فرهنگ معین

(تَ ) ۱ - (مص م . ) آختن ، بیرون کشیدن . ۲ - (مص ل . ) قصد کردن . ۳ - گراییدن ، متمایل شدن .

لغت نامه دهخدا

یاختن. [ ت َ ] ( مص ) بیرون کشیدن. ( برهان ) ( غیاث اللغات ). آختن. || برآوردن تیغ از غلاف. ( برهان ). بیرون کشیدن تیغ و غیره. ( سروری ). آختن. برکشیدن تیغ تیز و نیزه را. مرادف آختن. ( آنندراج ). تیغ برکشیدن. ( جهانگیری ). بیرون کشیدن تیغ از نیام. ( ناظم الاطباء ). || دست به قصد کاری دراز کردن. ( غیاث اللغات ). قصد کردن و دست دراز کردن به چیزی. ( آنندراج ). اراده کردن. ( ناظم الاطباء ). یازیدن :
به گرز گران یاخت گرد دلیر
درآمد خروشنده چون تند شیر.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
- دست بریاختن ؛ دست دراز کردن به قصد کاری. دست یازیدن :
زمان تا زمان دست بریاختی
سرشکش ز مژگان بینداختی.
فردوسی.
- دست یاختن ؛ دست یازیدن. دست به کاری دراز کردن :
میان تنگ خون ریختن را ببست
به بهرام آذر مهان یاخت دست.
فردوسی.
دوم گرزبگشاد چون یاخت دست
کمرگاه اسب تکاور شکست.
فردوسی.
و لیکن پدر چون به خون یاخت دست
در ایران نکردم سرای نشست.
فردوسی.
- فرویاختن ؛ فرویازیدن :
فرویاختی سوی خورشید پست
سر خویش چون مردم خودپرست.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
|| زدن و انداختن. || آشکارا کردن. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). ظاهر کردن. ( غیاث اللغات ). || پرسیدن و سؤال کردن. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به یازیدن شود.

فرهنگ عمید

= یازیدن

یازیدن#NAME?



کلمات دیگر: