نوازنده , ساز زن , سازنده
عازف
عربی به فارسی
فرهنگ معین
(زِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - نوازندة چغانه . ۲ - سرودگوی .
لغت نامه دهخدا
عازف . [ زِ ] (ع ص ) چغانه زننده که نوعی از رودچامه هاست . (منتهی الارب ). مرد معازف باز. سرودگوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
عازف. [ زِ ] ( ع ص ) چغانه زننده که نوعی از رودچامه هاست. ( منتهی الارب ). مرد معازف باز. سرودگوی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
عازف. [ زِ ] ( اِخ ) موضعی است. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). عزیف یعنی صوت و ممکن است محل مخصوص راکه در اثر وزش باد صوت ایجاد میکند عازف گویند. ( معجم البلدان ج 4 ص 95 ).
عازف. [ زِ ] ( اِخ ) موضعی است. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). عزیف یعنی صوت و ممکن است محل مخصوص راکه در اثر وزش باد صوت ایجاد میکند عازف گویند. ( معجم البلدان ج 4 ص 95 ).
عازف . [ زِ ] (اِخ ) موضعی است . (آنندراج ) (منتهی الارب ). عزیف یعنی صوت و ممکن است محل مخصوص راکه در اثر وزش باد صوت ایجاد میکند عازف گویند. (معجم البلدان ج 4 ص 95).
کلمات دیگر: