کلمه جو
صفحه اصلی

پابازی

لغت نامه دهخدا

پابازی. ( حامص مرکب ) رقص :
بیفشان زلف و صوفی را بپابازی و رقص آور
که از هر رقعه دلقش هزاران بت بیفشانی.
حافظ.

فرهنگ عمید

پای کوبی، پاکوبی، رقص: معلم چون کند دستان نوازی / کند کودک به پیشش پای بازی (فخرالدین اسعد: ۱۳۲ ).


کلمات دیگر: