کلمه جو
صفحه اصلی

عادیه

فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) سخت دونده ( شتر ) جمع عوادی .

فرهنگ معین

(یَ یا یِ ) [ ع . عادیة ] (ص . اِ. ) سخت دونده (شتر )، ج . عوادی .
(یَّ یا یُِ ) [ ع . عادیة ] (اِفا. اِ. ) ۱ - مؤنث «عادی »، متجاوزه ، متعدیه . ۲ - جماعتی که مستعد قتال باشند. ۳ - بعد، دوری . ۴ - شغلی که مرد را از هر کار باز دارد. ۵ - ظلم ، شر.

(یَ یا یِ) [ ع . عادیة ] (ص . اِ.) سخت دونده (شتر)؛ ج . عوادی .


(یَّ یا یُِ) [ ع . عادیة ] (اِفا. اِ.) 1 - مؤنث «عادی »؛ متجاوزه ، متعدیه . 2 - جماعتی که مستعد قتال باشند. 3 - بعد، دوری . 4 - شغلی که مرد را از هر کار باز دارد. 5 - ظلم ، شر.


لغت نامه دهخدا

( عادیة ) عادیة. [ ی َ ] ( ع ص ) شتران سخت دونده. ( منتهی الارب ). || شتران ماننده ( مانده ؟ ) در طاقستان که به شور گیاه میل نکنند. || کاری که باز دارد ترا از چیزی. || گروهی از قوم که جهت کارزار بدوند یا آنکه پیشتر حمله کنند از پیادگان. ( منتهی الارب ).

عادیة. [ ی َ ] (ع ص ) شتران سخت دونده . (منتهی الارب ). || شتران ماننده (مانده ؟) در طاقستان که به شور گیاه میل نکنند. || کاری که باز دارد ترا از چیزی . || گروهی از قوم که جهت کارزار بدوند یا آنکه پیشتر حمله کنند از پیادگان . (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

ویژگی آنچه سرایت می کند.


کلمات دیگر: