کلمه جو
صفحه اصلی

سابوری

لغت نامه دهخدا

سابوری . (ص نسبی ) نسبت است به سابور و آن شهری است از شهرهای فارس نزدیک بکازرون . (سمعانی ). همان مؤلف اضافه میکند که گمان میکنم همان جندیسابور باشد. (سمعانی ). || میوه های منسوب به بلده ٔ جندیسابور. (الذریعه ج 6). || ذراع سابوری . رجوع به سابوریه شود.


سابوری . [ ] (اِخ ) احمدبن عبداﷲبن سابور دقاق سابوری بغدادی مکنی به ابوالعباس . از محدثان است . (سمعانی ).


سابوری . [ ] (اِخ ) عبداﷲبن زیادبن سابور سابوری . از محدثان است . و منسوب به سابور نیای خویش است . (سمعانی ).


سابوری. ( ص نسبی ) نسبت است به سابور و آن شهری است از شهرهای فارس نزدیک بکازرون. ( سمعانی ). همان مؤلف اضافه میکند که گمان میکنم همان جندیسابور باشد. ( سمعانی ). || میوه های منسوب به بلده جندیسابور. ( الذریعه ج 6 ). || ذراع سابوری. رجوع به سابوریه شود.

سابوری. [ ] ( اِخ ) احمدبن عبداﷲبن سابور دقاق سابوری بغدادی مکنی به ابوالعباس. از محدثان است. ( سمعانی ).

سابوری. [ ] ( اِخ ) عبداﷲبن زیادبن سابور سابوری. از محدثان است. و منسوب به سابور نیای خویش است. ( سمعانی ).

سابوری. [ ] ( اِخ ) محمدبن عبدالواحدبن محمدبن حسن بن حمدان فقیه سابوری مکنی به ابوعبداﷲ. از محدثان و منسوب به سابور فارس است. ( سمعانی ) ( معجم البلدان ).

سابوری. [ ] ( اِخ ) وهب بن عبیدبن سابور الواسطی سابوری. از محدثان است. ( سمعانی ).

سابوری . [ ] (اِخ ) محمدبن عبدالواحدبن محمدبن حسن بن حمدان فقیه سابوری مکنی به ابوعبداﷲ. از محدثان و منسوب به سابور فارس است . (سمعانی ) (معجم البلدان ).


سابوری . [ ] (اِخ ) وهب بن عبیدبن سابور الواسطی سابوری . از محدثان است . (سمعانی ).


فرهنگ عمید

= سابری

سابری#NAME?



کلمات دیگر: