۱- تضرع زاری . ۲- چاپلوسی تملق : پس یقین گشتش که مطلق آن سریست چاره او را بعد ازین لابه گریست . ( مثنوی لغ. ) ۳- مکر خدعه فریب .
لابه گری
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
لابه گری. [ ب َ / ب ِ گ َ ] ( حامص مرکب ) تملّق. تبصبص. اسدی در لغت نامه گوید: لامانی و لاوه ، چاپلوسی و لابه گری بود در پذیرفتن و بجا نیاوردن ( ؟ ) :
هر چه در خانه داشت ما حضری
پیشش آورد و کرد لابه گری.
چاره او را بعد از این لابه گریست.
هر چه در خانه داشت ما حضری
پیشش آورد و کرد لابه گری.
نظامی.
پس یقین گشتش که مطلق آن سریست چاره او را بعد از این لابه گریست.
مولوی.
فرهنگ عمید
۱. تضرع، زاری.
۲. چاپلوسی.
۲. چاپلوسی.
کلمات دیگر: