کلمه جو
صفحه اصلی

مائت

فرهنگ فارسی

میرنده که به مردن نزدیک گشته میرنده

فرهنگ معین

(مِ اَ ) [ ع . ] (اِ. ) عدد صد. ج . مئات و مآت .

لغت نامه دهخدا

مائت. [ ءِ ]( ع ص ) میرنده که به مردن نزدیک گشته. ( منتهی الارب ).میرنده. ( غیاث ) ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || موت مائت ؛ مرگ سخت. کلیل لائل من لفظ ما یؤکد به. ( منتهی الارب ). مرگ شدید. ( از اقرب الموارد ).

مائة. [ م ِ ءَ ] ( ع عدد، ص ، اِ ) صد. ده تا ده. ( از اقرب الموارد ). علامه قزوینی آرد: «مائة» باید نوشت کما فی اللسان و... نه «مایة»... ( یادداشتهای قزوینی ج 7 ص 32 و 33 ). به معنی صد و اصل آن «مأی » است و «هاء» عوض از «یاء» می باشد. ( آنندراج ). صد.( ترجمان القرآن ). و رجوع به ماده قبل و بعد شود.
- مائة آلاف ؛ صدهزار. یک لک. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
|| قرن. صده. سده : مائه هجدهم میلادی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

مائت . [ ءِ ](ع ص ) میرنده که به مردن نزدیک گشته . (منتهی الارب ).میرنده . (غیاث ) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || موت مائت ؛ مرگ سخت . کلیل لائل من لفظ ما یؤکد به . (منتهی الارب ). مرگ شدید. (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

آن که نزدیک به مرگ است.


کلمات دیگر: