کلمه جو
صفحه اصلی

شارسان

فرهنگ فارسی

۱ - شهرستان شهر مدینه . ۲ - نفس شهر یعنی دکان ها و خانه ها که بر گرداگرد ارگ یا قهندز ساخته باشند هرچه در اندرون یک شهر بود مقابل ربض .
باغی بزرگ در دو منزلی اور گنج بخوارزم دیده شده بدین نام یعنی چار چمن که از هر خیابانی که میرفتی بحوضی رسیدی و باز چهار خیابان دیگر و بدین صورت تا آخر.

فرهنگ معین

(رْ ) (اِ. ) = شارستان : ۱ - قسمت اصلی شهر که دیوار گرداگرد آن است و ارگ درون آن واقع است . ۲ - شهرستان .

لغت نامه دهخدا

شارسان. ( اِ مرکب ) مخفف شارستان. شهرستان. ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ) :
برآورد پرمایه ده شارسان
شد آن شارسانها کنون خارسان.
فردوسی.
ز داد و دهش وز خرید و فروخت
تو گفتی همی شارسان برفروخت.
فردوسی.
پس بیش مشنو آن سخن باطل کسی
کز شارسان علم سوی روستا شده ست.
ناصرخسرو.
در مدینه ی ْعلم ایزد جغدکان را جای نیست
جغدکان از شارسانها قصد زی ویران کنند.
ناصرخسرو.
|| کوشک و عمارتی را گویند که بر چهار سوی آن بساتین باشد. ( از انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ). و رجوع به شارستان شود.

شارسان. ( اِخ ) نام کتابی است از فرزانه بهرام بن فرهاد پارسی که موسوم است به چهار چمن. ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ). و رجوع به شارستان و شارستان چهارچمن شود.

شارسان. ( اِخ ) باغی بزرگ در دومنزلی اورگنج به خوارزم دیده شده بدین نام یعنی چارچمن که از هر خیابانی که می رفتی به حوضی رسیدی و باز چهار خیابان دیگر و بدین صورت تا آخر. ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ). و رجوع به چارچمن شود.

شارسان . (اِ مرکب ) مخفف شارستان . شهرستان . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) :
برآورد پرمایه ده شارسان
شد آن شارسانها کنون خارسان .

فردوسی .


ز داد و دهش وز خرید و فروخت
تو گفتی همی شارسان برفروخت .

فردوسی .


پس بیش مشنو آن سخن باطل کسی
کز شارسان علم سوی روستا شده ست .

ناصرخسرو.


در مدینه ی ْعلم ایزد جغدکان را جای نیست
جغدکان از شارسانها قصد زی ویران کنند.

ناصرخسرو.


|| کوشک و عمارتی را گویند که بر چهار سوی آن بساتین باشد. (از انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). و رجوع به شارستان شود.

شارسان . (اِخ ) باغی بزرگ در دومنزلی اورگنج به خوارزم دیده شده بدین نام یعنی چارچمن که از هر خیابانی که می رفتی به حوضی رسیدی و باز چهار خیابان دیگر و بدین صورت تا آخر. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). و رجوع به چارچمن شود.


شارسان . (اِخ ) نام کتابی است از فرزانه بهرام بن فرهاد پارسی که موسوم است به چهار چمن . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). و رجوع به شارستان و شارستان چهارچمن شود.


فرهنگ عمید

شهرستان: برآورد پرمایه ده شارسان / شد آن شارسان ها کنون خارسان (فردوسی۲: ۱۹۰۸ )، یکی شارسانی برآورد شاه / پر از برزن و کوی و بازارگاه (فردوسی۵/۵ حاشیه ).

پیشنهاد کاربران

چونان ساختن دارابگرد ( تخت جمشید امروزین ) ، و کاخ شوش در خوزستان:

یکی شارسان کرد، زرنوش نام
به اهواز گشتند از او شادکام
فردوسی

برگرفته از کتاب �زندگی و مهاجرت نژاد آریا بر اساس روایات ایرانی� نوشته استاد جنیدی

شارسان:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " شارسان" می نویسد : ( ( شارسان ریختی است از شهرستان که از شهر/ ستان ( = پساوند جای ) ساخته شده است شهر در پهلوی در همین ریخت و نیز در ریخت شتر štr به کار می رفته است. ) )
( ( که من شارسانم؛ علیم درست
درست، این سخن گفت ِ پیغمبرست ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 208 )




کلمات دیگر: