شارژ
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
بار، سنگینی کار، مالیات، نمایندگی، منصب، قوه
۱ - بار حمل . ۲ - سنگینی کار . ۳ - مقدار برق یک دستگاه یا باتری .
۱ - بار حمل . ۲ - سنگینی کار . ۳ - مقدار برق یک دستگاه یا باتری .
فرهنگ معین
(رْ ) [ فر. ] ۱ - (اِ. ) بار، حمل . ۲ - مقدار برق لازم برای باتری . ۳ - هزینه ای که ساکنان یک مجتمع مسکونی برای خدمات و نگه داری از مجتمع می پردازند، هزینة سرانة خدمات (فره ).۴ - (ص . ) پر، اشباع . ۵ - در فارسی به معنای شاد، سرحال .
فرهنگ عمید
۱. مقدار برق یک دستگاه.
۲. (اسم مصدر ) عمل ذخیره کردن برق در یک دستگاه.
۳. هزینه ای که در ازای خدمات ارائه شده به کسی داده می شود.
۴. (صفت ) [عامیانه، مجاز] شاد وسرحال.
۲. (اسم مصدر ) عمل ذخیره کردن برق در یک دستگاه.
۳. هزینه ای که در ازای خدمات ارائه شده به کسی داده می شود.
۴. (صفت ) [عامیانه، مجاز] شاد وسرحال.
پیشنهاد کاربران
1 - بار، حمل.
2 - مقدار برق لازم برای باتری، مقدار برق یک دستگاه، عمل ذخیره کردن برق در یک دستگاه.
3 - هزینه ای که ساکنان یک مجتمع مسکونی برای خدمات و نگه داری از مجتمع می پردازند، هزینة سرانة خدمات ( فره ) .
4 - پر، اشباع.
5 - شاد، سرحال.
6 - برق یار ( شارژ لوازم برقی ) . بَریار
2 - مقدار برق لازم برای باتری، مقدار برق یک دستگاه، عمل ذخیره کردن برق در یک دستگاه.
3 - هزینه ای که ساکنان یک مجتمع مسکونی برای خدمات و نگه داری از مجتمع می پردازند، هزینة سرانة خدمات ( فره ) .
4 - پر، اشباع.
5 - شاد، سرحال.
6 - برق یار ( شارژ لوازم برقی ) . بَریار
شارژ=سیراژه ( به معنای سیراب شدن )
پُرسازی
ب معنای پر شدن باتری ، یا قرار گرفتن باتری در موقعیت شارژ
افزون
باز توان ( واژه یاب پرتو )
بارگذاری
خورند، دارایی، ارزش، سرمایه
شارژمعنی های زیادی ددارد ولی بیشتر مردم شارژ را به شارژ باطری. موبایل. و . . . می شناسند در صورتی که شارژ معنا های بسیاری دارد مانند
شارژ به معنای سرمایه
شارژ به معنای بارگزاری
شارز به معنای سیراب شدن
و . . .
شارژ به معنای سرمایه
شارژ به معنای بارگزاری
شارز به معنای سیراب شدن
و . . .
نیرُمایه
شارژ
( بار - بارگیری - بار ریزی - بارمندی - بارمندسازی )
شارژ کردن/شدن ( بارمند کردن/شدن )
charger ( بارگر/بارساز/بارریز )
قابل شارژ ( بارپذیز - بارش پذیر )
غیر قابل شارژ ( بار نا پذیر - بارش ناپذیر )
charging
بارِش - بارریزی - بارگیری - بارپذیری - بارمندسازی
- - - - - - - - - - - - - - - - -
Download بارگیری ( داده ها/اطلاعات )
Upload بارگذاری
( بار - بارگیری - بار ریزی - بارمندی - بارمندسازی )
شارژ کردن/شدن ( بارمند کردن/شدن )
charger ( بارگر/بارساز/بارریز )
قابل شارژ ( بارپذیز - بارش پذیر )
غیر قابل شارژ ( بار نا پذیر - بارش ناپذیر )
charging
بارِش - بارریزی - بارگیری - بارپذیری - بارمندسازی
- - - - - - - - - - - - - - - - -
Download بارگیری ( داده ها/اطلاعات )
Upload بارگذاری
کلمات دیگر: