( مصدر ) ( گاشت . ازین مصدر فقط ماضی آن دیده شده ) ۱ - گردانیدن گرداندن پیچ دادن تاب دادن : باورد گه رفت و نیزه بگاشت چو لختی بگردید باره بداشت . ( دقیقی ) ۲ - منصرف کردن برطرف کردن : ترا پاک یزدان بران بر گماشت بد او زایران و توران بگاشت .
گاشتن
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(تَ ) (مص م . ) گرداندن ، برگردانیدن .
لغت نامه دهخدا
گاشتن. [ ت َ ] ( مص ) متعدی گشتن. ابا کردن. گردانیدن. ( برهان ). گرداندن. گشتن :
به آوردگه رفت و نیزه بگاشت
چولختی بگردید و باره بداشت.
بد او ز ایران و توران بگاشت.
جز از رستم نامور پهلوان.
که رستم همی ز آشتی سر بگاشت
ز درد سیاوش به دل کینه داشت.
میان سوارانش بگذاشتند.
کسی تیغ و کوپال من برنداشت.
که با من زمانه یکی راز داشت.
ز بالای سر چون فلاخن بگاشت.
یکی راکه بد نامش ایزدگشسب
کز آتش نه برگاشتی در تک اسب.
پی اندرگرفتم رسیدم بدوی.
از آن کوه غلطان فروگاشتند
مرآن خفته را کشته پنداشتند.
به آوردگه رفت و نیزه بگاشت
چولختی بگردید و باره بداشت.
دقیقی.
ترا پاک یزدان بر آن برگماشت.بد او ز ایران و توران بگاشت.
فردوسی.
بدین گونه گفتند پیر و جوان جز از رستم نامور پهلوان.
که رستم همی ز آشتی سر بگاشت
ز درد سیاوش به دل کینه داشت.
فردوسی.
همه پشت بر تاجور گاشتندمیان سوارانش بگذاشتند.
فردوسی.
سواری چو من پای بر زین نگاشت کسی تیغ و کوپال من برنداشت.
فردوسی.
گزند و بلای تو از من بگاشت که با من زمانه یکی راز داشت.
فردوسی.
گرفتش دم اسب و برجای داشت ز بالای سر چون فلاخن بگاشت.
اسدی طوسی.
|| این کلمه با مزید مقدم «بر» آید و معنی برگرداندن و برگشتن دهد. رجوع به برگاشتن شود : یکی راکه بد نامش ایزدگشسب
کز آتش نه برگاشتی در تک اسب.
فردوسی.
یکایک چو از جنگ برگاشت روی پی اندرگرفتم رسیدم بدوی.
فردوسی.
|| با مزید مقدم ( پیشوند ) «فرو» آید و معنی پائین انداختن و پائین آمدن دهد : از آن کوه غلطان فروگاشتند
مرآن خفته را کشته پنداشتند.
فردوسی.
رجوع به فروگاشتن شود.فرهنگ عمید
گرداندن، برگردانیدن: عنان را بپیچید و بر گاشت اسب/ برآمد ز لشکر یکی های هوی (فردوسی: ۱/۱۴۳ ).
پیشنهاد کاربران
گاشتن:
دکتر کزازی در مورد واژه ی "گاشتن " می نویسد : ( ( گاشتن ریخت گذرای " گشتن " ، در پهلوی وشتن waštan ، است و در پارسی و ریخت کهنتر " گرداندن " ، که در پهلوی ورتنیتن wartēnītan ، بوده است ، به همان سان که " گذاشتن " ریخت گذرای " گذشتن" است و " نشاستن " ریخت گذرای " نشستن " . " گاشتن در شاهنامه ویژگی سبکی است . ) )
( ( وزان کوه غلتان فرو گاشتند
مران خفته را کشته پنداشتند ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 307. )
دکتر کزازی در مورد واژه ی "گاشتن " می نویسد : ( ( گاشتن ریخت گذرای " گشتن " ، در پهلوی وشتن waštan ، است و در پارسی و ریخت کهنتر " گرداندن " ، که در پهلوی ورتنیتن wartēnītan ، بوده است ، به همان سان که " گذاشتن " ریخت گذرای " گذشتن" است و " نشاستن " ریخت گذرای " نشستن " . " گاشتن در شاهنامه ویژگی سبکی است . ) )
( ( وزان کوه غلتان فرو گاشتند
مران خفته را کشته پنداشتند ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 307. )
کلمات دیگر: