کلمه جو
صفحه اصلی

جادوزن

فرهنگ فارسی

( صفت ) جادوگر ساحره .

لغت نامه دهخدا

جادوزن. [ زَ ] ( اِ مرکب ) زن جادوگر. ساحرة :
که این هردو کودک ز جادوزنند
پدیدار و از پشت اهریمنند.
فردوسی.

فرهنگ عمید

زن جادوگر، زن افسونگر.
۱. آن که سِحر و جادو به کار ببرد.
۲. آن که سِحر و جادو را از کار بیندازد و باطل کند.

زن جادوگر؛ زن افسونگر.


۱. آن‌که سِحر و جادو به کار ببرد.
۲. آن‌که سِحر و جادو را از کار بیندازد و باطل کند.



کلمات دیگر: